نگاهی به پخش زنده مسابقات فوتبال در رسانه ملی
ماهنامه فرهنگی- تحلیلی راه، شماره ۱۸ – ۱۹؛ صدا و سیمای جمهوری اسلامیایران این افتخار را دارد که تمامیمسابقات جام جهانی را بطور زنده و مستقیم از تلویزیون پخش کرده است. این اتفاق فرهنگی در کشور ما در حالی افتاده که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس که به ولخرجی مشهورند حاضر نشدهاند در چنین موضوعی دست و دلبازی کنند. در نگاه ابتدایی آنچه باعث افتخار است عاقلانه و با حساب و کتاب خرج کردن است و نه ولخرجی و بزرگترین تفاوت یک بزرگسال عاقل با یک کودک همین است. اگر فلان کشور ثروتمند حاضر نشده پخش زنده را بخرد نشانهای است بر نادرستی پیش فرض ذهنی ما که حکام اینگونه کشورها را سراسر عیاش و راحتطلب و غیر حسابگر تصور کردهایم. با این وصف و این استدلال روشن است که دست و دلبازی ما در نگاه اول بیش از آنکه موجب مباهات باشد نشانه عدم بلوغ و بیمسئولیتی ما است.
پارسال سال الگوی مصرف بود و امسال تلویزیون در ضمن برنامه زنده جام جهانی مرتبا مردم را تشویق به رعایت الگوی مصرف میکرد. ما کشوری دارای برنامه و چشمانداز هستیم و همواره بر این تاکید کردهایم که روش حسابگرانه ما بهتر از روشهای ظاهرفریب کشورهای عربی است که با خرج بیحساب و کتابِ پولِ نفت، زرق و برقهایی پدید میآورند. با این حال در یک برهه زمانی در جام جهانی آنچه بروز میکند آن است که ما بی حساب و کتاب پول خرج میکنیم و آنها نمیکنند. ما پخش زنده همه بازیها را بدون استثنا از بازی هندوراس و سوئیس گرفته تا آفریقای جنوبی و اروگوئه خریدهایم و علاوه بر آن مسابقات قهرمانی اروپا و لیگهای اروپایی را هم بهصورت زنده پخش میکنیم. ظاهرا تنها چیزی که در ماهواره هم در دسترس نیست همین پخشهای زنده فوتبال است و این خود بعد دیگری از دست و دلبازی به خرج داده شده از سوی تلویزیون را مشخص میکند.
برای آنکه تصویر بهتری از آنچه دارد اتفاق میافتد بهدست آوریم باید به بررسی توضیحات و توجیهات احتمالی بپردازیم. توجیهات و دلایلی از این قبیل:
۱-پاسخ به یک نیاز:
این استدلال خود میتواند بر دو وجه باشد. وجه اول پاسخ به نیاز مخاطب است و وجه دوم پاسخ به نیاز متولیان و متصدیان این امر. در وجه اول میشود چنین گفت که مخاطبان به هر دلیل فوتبال میخواهند و ما باید به این نیاز پاسخ دهیم. وجه دوم آن است که ما نیازمند به سرگرم کردن مخاطب یا جذب او به تلویزیون با چیزی همچون فوتبال زنده جام جهانی باشیم (نیاز به مخاطب) یا به دلایل پیچیده تری همچون تلطیف فضای جامعه به دلایل سیاسی و غیره.
۲-خدمت به فوتبال و در نتیجه ورزش کشور:
در برنامه یک جهان یک جام به کرات این بحث مطرح میشد که پخش زنده مسابقات و بررسی آنها چقدر میتواند برای فوتبال کشور مفید باشد و حتی این بحث مطرح شد که چه بهتر که کارشناسانی جهت مشاهده و کسب تجربه به آفریقای جنوبی اعزام میشدند. البته چنین فلسفهای درباره پخشهای زنده اروپایی هم مطرح میشود.
حال به بررسی هر یک از این دو شکل استدلال میپردازیم تا ببینیم کدام واقعیت دارد و کدام موجه است:
۱-استدلال اول استدلالی بر مبنای نیاز مخاطب و نیاز متولیان رسانه است. ابتدا نیاز مخاطب را بررسی میکنیم.”مخاطب به فوتبال نیاز دارد و عاشق تماشای فوتبال است. “ این گزاره ای است که میتواند پیش فرض این استدلال باشد. حدود و ثغور و میزان درستی آن به نظرسنجی نیاز دارد اما مسلما هستند و کم نیستند کسانی (بهخصوص زنان) که از اینکه فوتبال پخش سریال مورد علاقه آنها را متوقف کند یا روزهایی از هفته شبکه سه از ظهر تا شب فوتبال پخش کند ناراضی اند. با این حال میتوان فرض کرد که این گزاره درست است و مردم عاشق تماشای فوتبال اند. در این صورت دو حالت متصور است: یا این عشق ذاتا و به عنوان یک امر بیرونی وجود داشته و تلویزیون با آن مواجه شده یا خود نقش بسیار فعالی در ایجاد و تقویت و دامن زدن به آن ایفا میکند. یک روز صبح جمعه یا حتی وسط هفته در حالی که تلویزیون تماشا میکنید میبینید که نوشتهای بهصورت زیر نویس از جلوی چشم همه اقشار بیننده رژه میرود:
“به نظر شما نتیجه بازی تیمهای ملوان و پیروزی تهران چه خواهد شد:۱-مساوی۲-برد تیم پیروزی۳-برد تیم ملوان.پیش بینی خود را از این نتیجه به شماره….. پیامک نمایید.”
تلویزیون فعالانه تلاش میکند ذهن همه را در همه اوقات شبانهروز درگیر فوتبال کند. از فلان خانم خانه دار که پیام فوق از زیر برنامه آشپزی مورد علاقه او رژه میرود گرفته تا هر قشر دیگری که فکر میکند فوتبال به او ارتباطی ندارد. سپس مرتبا از همان فوتبال خبر و گزارش تهیه میکند. در برنامه نود به مدت دو سه ساعت، در برنامه ورزش از شبکه دو و در برنامه دیگری در ظهر جمعه به موشکافی و بحث درباره مسابقات و حواشی آنها میپردازد و همه این برنامهها مسابقه اس ام اسی دارند. خبر کوتاه بیست و سی هرگز عاری از فوتبال نیست و کوچکترین خبرها را سعی میکند گزارش کند. مسلما علاقه به تماشای فوتبال در اقشاری از مردم وجود دارد و قبل از نهضت فوتبالی! تلویزیون هم وجود داشت اما تلویزیون سعی میکند این علاقه را توسعه دهد و شدیدتر کند. مسلما این یک سیاستگزاری بنیادی است که در همه ارکان صدا و سیما خود را نشان میدهد. از فلان شبکههای رادیویی که در اول صبح از فوتبالهای دیروز حرف میزنند تا برنامههای اول صبح تلویزیون که بگونهای گریزی به همان فوتبالها میزنند همه نشان میدهد که جایگاه فوتبال در سیاستگذاریهای صدا و سیما چقدر بالاست. از سوی دیگر این عادت و خواست را که ایجاد کرده جز صدا و سیما که فوتبال باید زنده پخش شود و الا ارزشی ندارد؟ چنین عادتی پدیدهای است جدید که توسط خود تلویزیون ایجاد شده است.در برنامه یک جهان یک جام وقتی از کارشناسان برنامه سوال شد کدام جام جهانی برای آنها خاطره انگیزتر و جذابتر بوده است همه از جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک یاد کردند که مسابقات بهصورت ضبط شده پخش میشد.
به استدلال در مفهوم دوم میرسیم. در این استدلال که معمولا صریح بیان نمیشود سیاستگذاران رسانه ملی چنین فرض میکنند که باید مخاطب را جذب کرد تا جذب جاذبههای مضر و منکر نگردد.تماشای فوتبال یک سرگرمیبیضرر و بیخطر است و اگر مخاطب را بتوان جذب آن کرد تنها کاری که باید انجام داد ارائه آن در حد وفور و در حد توان است. مخاطب گزینههای متعدد و متنوعی برای تماشا کردن میتواند پیدا کند که بسیاری از آنها ناسالم و مخرباند. بنابراین چه عیب دارد که کاری کنیم جذب تماشای پدیده بیخطری همچون فوتبال شود؟
این نوعی استدلال است که بیش از آنکه مناسب مضحکه یا محکومیت باشد نیاز به تامل دارد. ابتدا باید به بعضی سوالات جواب داد که شاید جواب ساده و سرراستی نداشته باشد. مثلا باید به این سوال جواب داد که آیا صدا و سیما موظف است علایق مردم را مدیریت و هدایت کند؟ یا اینکه آیا اولویت صدا و سیما مقابله با رسانههای رقیب همچون کانالهای ماهوارهای است؟ ظاهرا جواب این سوالها ساده است اما در عمل تبعاتی دارد که بر کل عملکرد صدا و سیما تاثیر میگذارد و آن را به بیراهه میبرد. مثلا مدیریت علایق به آنجا منتهی میشود که صدا و سیما به نفع فوتبال فلان سریال پرمخاطب خود را که هزینه زیادی برای آن کرده فدای پخش فوتبال لیگ ایتالیا کند. یا ممکن است آنقدر بر جذب ماهوارهبینها افراط کند که مخاطبان مذهبی و حزباللهی هرگز خود را در تلویزیون مشاهده نکنند یا جز در اخبار اثری از جمهوری اسلامیو انقلاب اسلامینبینند.
“این فارسی وان از کی بلای جان ما شد؟”این تیتر یک روزنامه پرتیراژ برای مطلبی است که خطر جدیدی در ماهواره را برجسته کرده است. این شبکه گویا سریالهای آمریکایی را با دوبله فارسی پخش میکند. حال این سوال را تکرار میکنیم: از کی این فارسی وان بلای جان “ما” شد؟ جواب آن است که از وقتی “شما” دیش و رسیور ماهواره خریدید- ماهواره ای که در یک مرور کلی از کانالها یک درمیان شوها و رقصهای زنهای نیمه لخت را پخش میکند که محتوا و پیام ضمنی همه آنها القای نوعی فرهنگ است که همه میشناسند و جدید هم نیست. اینکه روابط غیراخلاقی زن و مرد یا رفتارهای غیراخلاقی سریالهای این شبکه به عنوان پدیدهای نوظهور مطرح شود که ماهوارهبینها نمونه آنرا ندیدهاند خطاست. اتفاقا حرف آنها (تا آنجا که نگارنده از آنها شنیده) آن است که فلان سریال که آنقدر از فسادش میگویند که “چیزی ندارد.”حتی نظر یکی از آنها آن بود که سریالهای آن بهتر از تلویزیون است چون این سریالها رابطه دو نفر را نشان میدهد اما تاکید میکند که بد است اما تلویزیون رابطه را نشان میدهد و نمیگوید بد است. در نظر آورید این واقعیت دیگر را که سریال خارجی چیزی نیست که امروز وارد خانههای مردم شده باشد و بسیاری سریالهایی همچون لاست و فرار از زندان را دیدهاند. این سریالها مسلما از فیلمهایی خارجی به عنوان جریانی در میان طیفهای باسوادتر از هر نظر و بهخصوص از آن نظر مورد توجه تحلیلگران روزنامهها و تلویزیون (صحنههای غیر اخلاقی) سالم تر بود. بسیاری از فیلمهای معروف و برجسته جهان که اهالی سینما از آنها تجلیل میکنند در قیاس با سریالهای خارجی مورد بحث فیلم پورنوگرافی محسوب میشود. وقتی تصویر درست و روشنی در دست نباشد هم در مورد میزان یک تهدید و هم در مورد نوع واکنش دچار خطا میشویم.
در یک برنامه تلویزیونی در تحلیل این سریالها تنها روی یک نکته تاکید شد و آن ترویج سکس و بیبند و باری توسط این سریالهاست. قسمتی از لاست را پخش کرد که صدا و سیما میتواند با سردستی ترین نظر سنجی از بینندگان آن دریابد که سکس وجه غالب و حتی مورد تاکید این سریال نیست. سکس را در خیلی جاها و بگونههای آشکارتر میشود پیدا کرد اما لاست را نه. در این برنامه گوشهای از سریال لاست نمایش داده شد و مجری تاکید کرد “البته اینها بخشهایی از این سریال است که میتوان نمایش داد.” اینگونه نقد و تحلیل را چگونه به “فرار از زندان” تعمیم دهیم که به راحتی از سیمای جمهوری اسلامیقابل پخش است؟
در تحلیل معوج و عجیب دیگری گفته میشود فرار از زندان آمریکا را قدرت برتر جهان نشان میدهد. مسلما این تحلیل کسی است که سریال را ندیده است. شاید اثری چنین منتقد که کل هیات حاکمه آمریکا و کل سیستم آن را از زندانبان تا رئیس جمهور فاسد نشان دهد و در نهایت قهرمان داستان به شخصی در سازمان ملل اعتماد کند و آن هم از ناچاری، منحصر به فرد باشد.
آنچه اتفاق میافتد و یکی از تبعات آن اتفاقاتی است که به فوتبال مربوط میشود این است:
-خطری و تهدیدی تشخیص داده میشود. این خطر ممکن است بزرگ یا کوچک باشد یا در مقایسه با خطرها و تهدیدهای دیگر محلی از اعراب داشته باشد یا نداشته باشد. سنجش میزان تهدید در معرض خطاست و شاید مترهای متفق علیهی برای آن وجود نداشته باشد.
-تحلیل نوع خطر و تهدید. اینکه ماهیت یک تهدید چیست به بررسی نیاز دارد.خطا در این مرحله موجب میشود نوع واکنش ما دچار انحراف گردد. برآورد نادرست نوع تهدید یا تحلیل نادرست آن در مثال سریالهای خارجی آن است که به سکس و روابط غیر اخلاقی تقلیل داده شوند و در همان حال همه مزایا و «جاذبه»های دیگر آنها نادیده گرفته شود.
-واکنش نادرست به خطر. با تحلیل نادرست واکنش نادرست اتخاذ میشود و البته با تحلیل درست هم واکنش درست معلوم نیست که ایجاد شود. بطور مثال در مقابل خطر سکس (طبق تحلیل قبلی) میتوان دو نوع واکنش نشان داد و صدا و سیما هر دو را به درجاتی در آن واحد نشان میدهد. یکی آنکه سکس را از سریالها حذف و به کلی نفی کند که این یک واکنش متعهدانهتر است و واکنش دوم آنکه سکس را لای زرورق و به شکل پیچیدهای به سریالهای خود اضافه کند تا رقابت را نبازد. اگر تحلیل دقیقتری داشته باشد لااقل میتواند به این نتیجه برسد که سکس مساله و راه حل نیست. سریالهای خارجی بعضا مشحون از پیامهای اخلاقی بدیع، بحثهای تفکر برانگیز و موقعیتهای انسانی از نوع عمیق و غیر هندی آن هستند –موقعیتهایی که به ناگهان یک داستان طنز را اشک آور میکند. گاه کاری که برای دو دقیقه از یک سریال خانوادگی صرف کردهاند به اندازه کاری است که صرف یک قسمت کامل از یک سریال ایرانی است. جلوههای ویژه گران قیمت را در نظر نیاورید؛ همان دکورها و ابزارهای عادی، مد نظر است. سریالهایی عاجز از خلق موقعیتهای اخلاقی، با مسالههای تکراری و راه حلها و توصیههای کلیشه ای با اتفاقات تکراری و موقعیتهای عاطفی نخنما شده هندی و مشحون از حرف و دکلمه و سخنرانی با لحنهای جاعل محلی با چاشنی ای از عشق و سکس و دوست دختر بازی بهداشتی نمیتواند واکنش مناسب به چنان پدیده ای باشد. خود این واکنش میتواند مستقیم باشد(فیلم در مقابل فیلم و سریال در مقابل سریال) یا میتواند غیر مستقیم و یا دور زدن مساله باشد. چنین واکنشی از طریق فوتبال امکانپذیر است که نه باید زحمت تولید آن را کشید و نه در مورد محتوای آن فکر کرد و میتواند وقت طولانیای از مخاطب را به خود اختصاص دهد و از ماهواره سلب کند. در یک نگاه کلی همه اینها به هم ربط پیدا میکند و هیچیک در تضاد با یکدیگر نیست. هر خطری از رسانههای معارض، نیاز به جذب مخاطب و کندن او از ماهواره را تشدید میکند و تشدید نیاز، انواع راه حلهای دم دستی را پیشنهاد میدهد.
استدلال مبتنی بر نیاز مخاطب میگوید مخاطب به فوتبال نیاز دارد و ما باید این نیاز را تامین کنیم. استدلال مبتنی بر نیاز به مخاطب یا نیاز به جذب مخاطب که معمولا بازگو نمیشود آن است که ما باید مخاطب را به دلایل مختلفی که میتواند دور کردن از رسانههای منحرف یا مشغول کردن او به چیزی بیخطر باشد جذب فوتبال کنیم. استدلال دوم میتواند با توجه به رقابت صدا و سیما با رسانههای رقیب باشد یا نباشد. خود این رقابت میتواند بر سر محتوا یا نوع پیامها و غیره باشد اما آنچه میتواند در این میان به فوتبال محلی از اعراب بدهد آن است که “زمان”را موضوع نزاع و رقابت بدانیم. وقتی “زمان” و وقت مخاطب محل نزاع باشد یعنی هر رسانه تلاش میکند وقتی را که مخاطب ممکن است به رسانه رقیب اختصاص دهد به خود اختصاص دهد-مانند دو تماشاخانه که هر یک برای جذب تماشاگر با دیگری رقابت کند. در این میان نقش فوتبال و سریال و سایر برنامهها این است که وقت مخاطب را از رسانه رقیب باز گیرد و به خود اختصاص دهد. در این حالت همین که تلویزیون بتواند ساعاتی از روز عده زیادی را پای فوتبال یا فلان سریالها بنشاند به هدف خود رسیده است. اینکه تلویزیون مرتبا گزارش تعداد مخاطبان سریالهایش را میدهد و به آنها استناد میکند یا فلان روزنامه تیتر میزند که”تاوان”روی فارسی وان را کم کرد نشانه آن است که چنین دیدگاهی وجود دارد. اشکال این دیدگاه آن است که گرفتن زمان فرد و مشغول کردن او به خود، هدف کم ارزشی است- وقتی که ذهنیت و اعتقاد فرد جذب نشود. یکبار تلویزیون بر اساس نظرسنجی خود اعلام کرد سریال “رستگاران” از جومونگ پربیننده تر شده است و ظاهرا با همین استدلال نتیجه گرفت که سریال رستگاران از جومونگ مهمتر است. در عین حال این استدلال را نادیده میگرفت که کدامیک از این سریالها در محاورات مردم بیشتر بازتاب داشته و افکار آنها را بیشتر تحت تاثیر قرار داده و کدام را حتی اگر از بیننده بخواهد داستانش را تعریف کند به خاطر نمیآورد. وقتی که تنها زمان مورد توجه باشد دیگر توجه نمیشود که چه محتوایی ارائه میشود و همین که فلان برنامه ما پربیننده شده و مردم را از ماهواره جدا کرده کافی است. دیگر اهمیتی ندارد که سریال ما هیچ محتوای خاصی که محتوای ماهواره را به چالش بکشد ندارد و بر ذهن و روح مخاطب هیچ تاثیر مثبتی نمیگذارد. با این رویکرد و با تاکید بر برنامههای خنثی همچون فوتبال یا سریالهای کممحتوا در نهایت جدال زمان را هم میبازد چون رسانه رقیب آنچنانکه از سریالهایش پیداست دارد روی محتوا (محتواهای انسانی و اخلاقی) سرمایه گذاری میکند.
پی آمد رقابت بر سر زمان، نوعی بازی در زمین دیگران و انفعال است- انفعالی که موجب میشود از روشها و جاذبههای رقیب کپی برداری شود. محتواهای بومیو خودی به فراموشی سپرده میشود و محتواهای تقلیدی و رنگباخته که هرگز جاذبه اصل را ندارد جایگزین میشود. انفعال باعث میشود فهمیده نشود یا فراموش شود که بزرگترین مزیت ما اسلام و انقلاب اسلامیو فرهنگ خودی است که ظهور کمرنگی هم در بسیاری از تولیدات ما ندارد. این انفعال دقیقا مخالف رویکردی است که امام در قبل از انقلاب در پیش گرفت – زمانی که فساد و نه تصویر آن بطور زنده در جامعه وجود داشت. امام با تکیه بر جامعه متدینان مسائلی فراتر از مبارزه با قمار و مشروبفروشی و فساد را که دستور کار محافل مذهبی غیرسیاسی بود مطرح کرد و برجسته ساخت. امام فرهنگ و افکار و آرمانهایی را به جامعه دینداران تزریق کرد که از دل آن فساد، انقلابی جهانی بپا کردند.
پی آمد دیگر انفعال آن است که موجب میشود نیاز شدیدی به تولید انبوه احساس شود تا با انبوه تولیدات رقیب رقابت کند. تولید انبوه ، کیفیت کارها را پایین میآورد و فرصت تامل در محتوای تولیدات را میگیرد. حجم بالای تولید حتی به نوعی موجب اسراف پول و انرژی میشود که باعث میشود در یک روز چند سریال پخش شود و فلان سریال پرخرج در زمانی نامناسب اصلا دیده نشود. اتفاق اخیر پیامد میل انفعالی به پخش انبوه است و این ذهنیت که: بهتر است رسانه تا جایی که ممکن است پرتر باشد، بگونهای که حتی از آن سرریز کند. این انفعال در مورد فوتبال به شکل دیگری خود را نشان میدهد. فوتبال لیگ داخلی زنده پخش میشود و در همان حال پخش فوتبال زنده اروپایی که همزمان با آن است خریداری میشود تا اگر شد یک نیمه از آن را هم پخش کنند. یا در یک روز از ظهر تا شب شبکه سه را به فوتبال زنده کشورهای اروپایی اختصاص میدهد – حال آنکه حتی عاشقان فوتبال هم حوصله ندارند سه فوتبال پشت سرهم را بطور کامل مشاهده کنند. در این رویه مهم نیست که چقدر پول خرج شود و حوصله و گنجایش مخاطب برای جذب آن چقدر است بلکه مهم آن است که سفره رسانه تا جایی که ممکن است پر و پیمان باشد.
تا اینجا به توجیهات رسانهای پرداختیم و اینکه نیاز به جذب مخاطب از نگاه رسانهای چه ابعادی دارد. در این نگاه ما مخاطب را از طریق فوتبال جذب رسانه خودی میکنیم. اما ترویج فوتبال میتواند دلایل دیگری هم داشته باشد که رسانهای نیست بلکه اجتماعی و سیاسی است. مثلا اینکه تصور شود فوتبالی شدن مردم و اشتغال ذهن آنها به فوتبال به نفع جامعه است و از تنشها میکاهد. متاسفانه در فضای سیاسی کشور ما هر کس در هر سطحی از مسئولیت به جای پرداختن به وظیفه اصلی خود به فکر مدیریت و تدبیر اندیشی مسائل کلان کشور است. بعید نیست که مسئولان رسانه ملی برای خود وظایفی از این قبیل هم تعریف کرده باشند.
۲-دومین استدلال قابل ارائه خدمت به فوتبال و ورزش است. این ادعا به موشکافی نیاز ندارد و به راحتی قابل خدشه است. آنچه تلویزیون با لبریز کردن رسانه از فوتبال و پخشهای زنده انجام میدهد خدمت به تماشای فوتبال است و نه خود فوتبال.از این نوع خدمت، افرادی هوادار فوتبال و در نهایت تحلیلگر و مفسر فوتبال بهوجود میآید که ارتباط زیادی با فوتبال بهعنوان یک ورزش ندارد. علاقه به فوتبال به عنوان یک ورزش یعنی علاقه به بازی کردن فوتبال – نه صرفا تماشا و تحلیل آن. چه دستاورد بزرگی برای فوتبال کشور است و چه فایده دارد که بحثهای تخصصی مربیگری به بیننده تلویزیون آموزش داده شود؟ آیا این خدمتی به فوتبال کشور است؟ به فرض که همه بینندگان به تحلیلگران خبره فوتبال تبدیل شدند، آیا جز یک فایده ذهنی و تماشای فوتبال با نگاه تازه چه حاصلی دارد؟ و به همه حواشی فوتبال میپردازد جز این نکته پیش پا افتاده؟ خدمت به فوتبال ،زمینهسازی برای بازی فوتبال است، نه تماشای فوتبال و تربیت تماشاگران حرفهای فوتبال. چگونه تلویزیون میتواند ادعای خدمت به فوتبال را داشته باشد، وقتی که مخاطبان عاشق فوتبالش در اغلب مناطق تهران و شهرهای بزرگ هیچ زمین یا فضایی برای فوتبال بازی کردن نمییابند چگونه است که صدها هزار بار درباره این موضوع که تیمهای پرسپولیس و استقلال زمین تمرین اختصاصی ندارند بحث کرده اما به این نکته اساسیتر فوتبال و ورزش کشور نمیپردازد؟ اصلا این کدام بحث پایهای فوتبال است که تیمهای «بیست نفره نفتساخته» زمین و ورزشگاه اختصاصی ندارند و مگر چه منع عقلی یا اقتصادی دارد که از زمین دیگران یا زمین مشترک استفاده کنند؟چرا سالانه دهها میلیارد با کمال میل خرج یک تیم بیست نفره فوتبال شود و جوانان کوچه و محلات در حسرت یک فضای ده در بیست متری گل کوچک هستند؟ با اطمینان و با استناد به هر گونه آمار و ارقام از تایم اختصاص داده شده به مسائل واقعی ورزش(نه تماشای ورزش) و محتوای برنامهها و اخبار ورزشی و مقولات مورد تاکید در صدا و سیما میتوان گفت دغدغه صدا و سیما ازاینهمه فوتبال و ورزش، ورزش نیست و برای تحلیل باید به اهدافی رسانه ای، اجتماعی یا سیاسی را که مطرح شد توجه کرد.
جمع بندی
رفتار و عملکرد صدا و سیما در مقوله فوتبال حاکی از نوعی سیاستگذاری است که تنها مبتنی بر نیاز یا خواست مخاطب نیست، بلکه فوتبالی کردن مخاطب جزء آن است.این فوتبالی کردن به هیچ وجه ورزشی نیست و تنها از مخاطب ، تماشاگران و تحلیل گران فوتبال میسازد. این شکل از مخاطب سازی خود میتواند انگیزهها و دلایلی داشته باشد از جمله کندن مخاطب از رسانه رقیب در رقابت بر سر “زمان” مخاطب و اینکه زمان مخاطب به رسانه خودی اختصاص یابد و نه رسانه رقیب. چنین نزاعی بر سر زمان نتیجه اش انواع اعمال انفعالی همچون تقلید محتوا یا مقابله انفعالی با محتوای رقیب و توسل به هر راه و روش پوج برای جذب مخاطب به جای رقابت بر سر “محتوا”ست رقابتی که با تاکید بر مزیتهایی همچون اسلام و آموزههای انقلاب و فرهنگ بومیتحقق میابد. در نهایت میتوان انگیزههای سیاسی واجتماعی را تصور کرد که در ذهن سیاستگذارن صدا و سیما وجود داشته باشد.