دم خروس و قسم‌های صادقانه سیما

0
1862

ماهنامه فرهنگی تحلیلی راه- شماره شش؛ محمدجواد میری: کسانی که برنامه‌های تلویزیون را دنبال می‌کنند، می‌دانند که رسانه ملی در یکی دوسال اخیر، دغدغه جدیدی را با جدیت دنبال می‌کند، همان دغدغه‌ای که امسال در ویژه برنامه‌های ماه مبارک رمضان هم جلوه‌ای دوچندان داشت: مبارزه با عوامزدگی و خرافات؛ از اثبات پوچی رمل و اسطرلاب گرفته تا نقد فرقه‌های متأثر از مکاتب مدرن.

نه می‌شود در دردناک بودن بلای عظیم خرافات و عوامیگری شک داشت و نه می‌توان در ثواب بودن مبارزه با آن تردید کرد. ولی این مبارزه وقتی فایده خواهد داشت که ریشه‌های این شر درست شناخته شوند و روش‌های مقابله با آن درست سنجیده شوند. بررسی این ریشه‌ها و روش‌ها مثنوی هفتاد من کاغذ می‌خواهد، اما عجالتاً برای تحلیل آن مقدار از ماجرا که به خود صداوسیما مربوط است، توجه به چند نکته ضروری است.

عوامزدگی از کجا میآید؟

سهم حیاتی و بی نظیر صداوسیما در دامن زدن به برداشت‌های عوامانه از دین و معنای زندگی را هیچ وقت نمی‌شود فراموش کرد. صداوسیمایی که سال‌ها مداحی‌های عوامانه پخش کرده، سال‌ها به اسم هنر معناگرا سریال‌های جنّی به خورد مخاطب داده، سال‌ها در برنامه‌های خانوادگی و آموزشی اش معارف دست دوم روانشناسی غربی را نشخوار کرده، سال‌ها عمل به قرآن را فراموش کرده و دم به ساعت اخبار جلسات قرآن را منتشر کرده و… حالا به صرافت افتاده و علمدار معرفت ناب دینی شده. کسی بخیل نیست؛ اصلاً اگر رسانه ملی و دانشگاه عمومی‌علمدار تبلیغ صحیح دین نباشد، پس که باشد؟

حتی صداوسیما سعی کرده است هر سال برای عقلانی کردن –یا عقلانی نشان دادن- رویکرد مذهبی اش، ابتکاری جدید به خرج دهد. اگر در سریال «او یک فرشته بود» شیطان موجودی بود که در چشم‌هایش آتش داشت و آدم‌ها را گول می‌زد، در سریال «اغماء» شیطان در جلد یک عارف مسلک رفته بود و این یعنی صداوسیما می‌فهمد شیطان لزوماً شکل گرگ نیست و شاید ظاهرش خوب باشد و ظاهرگرایی هم غلط است و…. حتی در سریال «آخرین گناه» یا «روز حسرت» دیگر از حضور مستقیم شیطان خبری نیست و این آدم‌ها هستند که تحت تاثیر شیطان یا نفس اماره شان دست به گناه می‌زنند. در این سیر تکاملی، صداوسیما هر روز موجه‌تر از دیروز جلوه می‌کند. اما حتی با این فرض که اشتباهات و ساده انگاری‌ها و عوامزدگی‌های گذشته دیگر تکرار نمی‌شوند (که می‌شوند و کوچکترین نمونه اش، مجازات‌های سریع التحقق آدم بدهای سریال‌هاست) باید پرسید مگر صداوسیما یک فیلمساز شخصی است که اجازه آزمون و خطا داشته باشد؟! تا چند سال دیگر باید بنشینیم و به تلاش روزافزون و رو به رشد رسانه ملی در جهت انتقال صحیح دین، دل ببندیم؟ تکلیف انحرافاتی که ایجاد شده و ذائقه‌ای که شاید برای سال‌های متمادی تغییر کرده چه می‌شود؟

وقتی معرفت نابی در کار نباشد…

پرسش مهم دیگری که صداوسیما باید به آن پاسخ دهد این است که آیا برداشت سطحی از دین، فقط مخصوص رمالان و شیادان و جنگیران است؟ و اصلاً تعریفی که صداوسیما از معرفت و عمل ناب دینی دارد چیست؟ طور دیگری بپرسیم؛ اگر فردا همه فِرَق ضاله و مُضلّه‌ای که عمداً یا سهواً ترویج گر خرافات و وهمیات اند، کاسه و کوزه را جمع کنند و عوام هم بشوند همانی که صداوسیما خواسته است، مشکل عوام‌زدگی حل می‌شود؟

می‌دانیم که پس از سال‌ها ترویج غیرمستقیم اما مؤثر عزاداری‌های عوامانه، در چند سال اخیر صداوسیما توبه کرده و تلاش زیادی می‌کند تا دامن خود را از عوامزدگی در عزاداری حسینی –علیه السلام- پاک نگه دارد. برای مثال، تقید دقیقی وجود دارد که شمایلی از امام حسین و اهل بیت او –علیهم السلام- نشان داده نشود، عزاداری‌های دیپس و دوپسی پخش نشود و منابر و مداحی‌هایی تحویل مخاطب شود که مشتمل بر دروغها و تحریفات تاریخی نباشد. اما با تمام این تقیدات، آیا مشکل حل شده و عاشورا آن چنان که باید، بزرگ داشته می‌شود؟ آیا فهمی‌که به مخاطبان رسانه ملی در ایام محرم و صفر داده می‌شود، یک فهم عمیق نسبت به ماهیت خط عاشورایی و اهداف نهضت حسینی است؟! روشن است که نه. عاشورایی که همچنان از طریق آنتن‌های رسانه ملی به مخاطبانش معرفی می‌شود، بیشتر ابعاد احساسی دارد تا معانی معرفتی و نیز حماسی. و عزاداری‌ها و مداحی‌ها و کلیپ‌های پاکیزه‌ای که منتشر می‌شوند، باز هم در مخاطبان، بیشتر هوای کربلایی شدن را زنده می‌کنند تا عاشورایی شدن را.

فهم سطحی از دین، با تمام سطحی بودنش، خیلی پیچیده‌تر و متنوع‌تر از چند خرافه ی مفتضح است. و ارائه فهم ناب از دین هم مهمتر از آن است که با رو کردن دست جن‌گیرها، رسالتمان را پایان یافته تلقی کنیم. صداوسیما به جای این که عوامزدگی یا مبارزه با عوام‌زدگی را در برنامه‌های خاص و مقاطع ویژه دنبال کند، باید رد پایشان را در نگاه و طرز فکری که در پس همه برنامه ریزی‌ها و برنامه سازی‌هایش است بجوید. هر برنامه‌ای، خود به خود در حال منتقل کردن طرز فکری خاص است. فهم سطحی و عوامانه از دین هم ممکن است بیش از آن که در برنامه‌های به اصطلاح مذهبی منتقل شود، در خلال خیلی از برنامه‌های عمومی‌دیگر منتقل شود. مثلاً در خلال رقابتی که رسانه ملی برای به دست آوردن یخچال فریزرهای گران‌تر، خودروهای خیره کننده‌تر، سکه‌های ربع و نیمه و شمش‌های طلای بیشتر و… به راه‌انداخته و همواره آن را با لعابی از ظواهر دینی پوشانده؛ از تبلیغ فلان موسسه «قرض الحسنه» –که با تاکید بر ضرورت شرعی حفظ خلوص نیت بینندگان، آن‌ها را متوجه جوایز ارزنده این عمل دینی می‌کند- گرفته تا مسابقه‌های بیست سوالی شبکه قرآن و رادیو معارف و غیره که روزانه مسکوکات فراوانی را از کیسه خلیفه روانه کیسه مخاطبان خود می‌کند. شاید رسانه ملی گمان می‌کند، با به مسابقه گذاشتن جملاتی پاره پاره از آثار شهید مطهری، در حال ترویج تفکر ناب دینی است. طرز فکر مطهری باید مبنای مضامین رسانه ملی باشد، و اگر نباشد، جملات بی سر و تهی از چند کتاب، به تهذیب فکر و اخلاق عمومی‌کمکی نخواهد کرد. آن هم جملاتی که نظایرش را خیلی جاهای دیگر می‌توان یافت و جزو اختصاصات فکری مطهری نیستند.

فهم سطحی از دین می‌تواند به معنای انتقال درکی محدود و یک جانبه از دین باشد، بی آن که هیچ خرافه‌ای در میان باشد. دینداری حداقلی (حذف معارف عمیق از سویی و اجتماعیات دین از سوی دیگر، و منحصر دیدن دین در اخلاقیات و فردیات) که‌همزمان باب طبع غربزدگان و متحجران است، ظاهراً هیچ ربطی به خرافات ندارد. می‌توان با تظاهر تمام به عقلانیت، ریشه دین حداکثری را زد و از غربال مبارزه رسانه با دینداری عوامانه و خرافات هم عبور کرد. این واقعیت تلخی است که هم اکنون جاری است. صداوسیما از سویی به خیال خود با خرافات مقابله می‌کند اما همزمان دینداری حداقلی و شخصی را ترویج می‌کند. ویژه برنامه امسال رادیو معارف برای شب نیمه شعبان یک نمونه بود؛ سراسر شور و التهاب برای گزارش لحظه به لحظه از ختم ملی قرآن جهت سلامتی حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه الشریف) بی آن که معرفتی نو از امام عصر، جایگاه او، نسبت ولایی ما با او و رسالت امروز ما در قبال او به دست مخاطب بدهد. در ارزش و قداست این ختم قرآن شکی نیست، اما موضع رسانه ملی و دانشگاه عمومی‌جمهوری اسلامی‌در برابر حجت بالغه الهی و سبب اتصال ارض و سماء و ذخیره عدل کلی الهی، باید به ختم قرآن ختم شود؟! آیا این طرز فکر عوامزدگی نیست و صداوسیما نباید با آن مقابله کند؟

باید به مخاطب عوام حق بدهیم در چنین موقعیت‌هایی و در برابر چنین رسانه‌ای یکی از این دو کار را انجام دهد: به برنامه‌های ما علاقمند شود و همچنان عوام بماند، یا از چنین فضایی خسته شود و در جستجوی فطری فهم عمیق از هستی، عرفان را از جایی بطلبد که ما نمی‌پسندیم. کوتاهی صداوسیما در مقوله عوامزدگی، بیش از آن که به خاطر ترویج خرافات و وهمیات باشد، به خاطر جذب نکردن مخاطبانی است که باید به دین همه جانبه و پرجاذبه اسلام جذب می‌شدند اما به سبب برنامه سازی‌های سطحی جذب نشده‌اند. برنامه‌های ساخته نشده، مخاطبانِ جذب نشده و معرفت نابِ منتقل نشده از آن جا می‌آیند که صداوسیما اساساً تصویری درست از اسلام ناب ندارد تا بخواهد آن را حساب شده و فعالانه، تحویل مخاطبانش دهد. و در غیاب کار ایجابی و فعالانه، به ناچار رسانه ملی اهل نفی و انفعال می‌شود. چون ذهن جستجوگر مخاطب را تغذیه نکرده و فرصت و موقعیت را در اختیار جریانات فریبنده و انحرافی گذاشته، خود را ناچار می‌بیند در برابر موج‌هایی مقاومت کند که خاستگاهشان برای خودش مجهول است.

پس زدن با دست، پیش کشیدن با پا!

در روش مبارزه صداوسیما با عوامزدگی هم، غفلتی ظریف حاکم است. صداوسیما عوامزدگی را با ابزار رسانه و هنر ترویج می‌کند و می‌خواهد با ابزار خواهش و تمنا جلویش را بگیرد. در مرحله اول، چه ناخواسته و چه با هدف واکسینه کردن مخاطبان، مقادیر معتنابهی افکار عوامانه به ذهن مخاطبان پمپاژ می‌شود. این اتفاق را در سریال‌های متعدد معناگرا(!) شاهدیم. در مرحله بعد، میزگردها، سخنرانی مبلغان و برنامه‌های مستند به خدمت گرفته می‌شوند تا افکار عوامانه‌ای که در ذهن‌ها تثبیت شده، برچیده شود. که نمی‌شود. رسانه ملی صبح تا شب مخاطبش را عوام درنظر می‌گیرد و رسالتش را سرگرم کردن آنان می‌داند و در مقابل می‌خواهد نیمه شب‌ها را به حضور کارشناسان دینی در میزگردها اختصاص بدهد تا بیایند وصدبار استدلال کنند که باید فهم عمیقی از دین داشت و نباید در زندگی عقلانیت را فراموش کرد و…! کسی به این فکر کرده است که چنین میزگردهای شبانگاهی متینی روی چند درصد از مخاطبان رسانه ملی موثرند؟!

مشابه همین اتفاق در برنامه‌های دیگر هم می‌افتد. در سریال‌های معناگرا مبنای دراماتیک قصه، یک فهم احمقانه از دین است و در مقابل، سعی می‌شود در دیالوگ‌های کش دار و شعاری شخصیت‌ها، همان فهم عوامانه اصلاح شود. در سریال «روز حسرت»، حاج رضا بعد از عمری کسب فضائل معنوی، فقط به مدد چشم برزخی همسرش متوجه خطایش می‌شود و راه خدا را پیدا می‌کند. حتی پرسیدن مسأله شرعی از پیش نماز مسجد هم به او اطمینان قلبی لازم برای تصمیم درست را نمی‌دهد. چنین منطقی، مساوی است با ترویج نگاه غیرعقلانی و ایجاد توقعات موهوم در مخاطب عوام. حالا چه فرقی می‌کند نرجس خانم و استادش درباره حجت نبودن خواب و خطاپذیری مکاشفات و… در یکی دو قسمت سریال جملات حکیمانه‌ای پرتاب کنند یا نکنند. گفت و گویی که برای تبرئه فیلمنامه نویس و تهیه کننده و کارگردان گنجانده شده و در سیر طبیعی داستان هیچ نقشی ندارد، کجا در ضمیر ناخودآگاه بیننده اثر می‌کند؟ بیننده تحت تأثیر سیر و منطق داستان قرار می‌گیرد و نقش مکرر خواب نما شدن در پیشبرد این کمدی الهی را تماشا می‌کند، و دیالوگ‌هایی را که به زور مشاور مذهبی در لابلای قصه چپانده شده باشد در خاطر نمی‌سپارد.

مَخلص کلام این که باید هم به صداوسیما برای ورودش به عرصه مبارزه با کج فهمی‌ها خوش آمد گفت و هم به او فهماند که این مبارزه شرط دارد: باید ابتدا خود را از کج فهمی‌و کم فهمی‌در باره دین بپالاید و سپس از راهش وارد شود. اول دُم خروس را که از زیر قبایش بیرون زده ببیند، بعد خروس را سرجایش بگذارد و سرانجام با یقین به صداقت خود، با مبلغان راستین دین هم‌قسم شود.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید