ماجراهای بی‌اهمیت یک سفره؛ نگاهی به سریال‌های نوروزی تلویزیون

0
1611

منتشر شده در ماهنامه فرهنگی تحلیلی راه شماره ۱۵-۱۶؛

دارا و ندار
گوشت غذا کم است و مادر خانواده نمی داند آن دو سه تکه گوشت را در کدام ظرف بریزد. مادرخانواده بیمار است و قرار است عمل شود و برای تقویت خود باید گوشت بخورد. بچه ها گوشت دوست دارند و وقتی با قاشق ظرف آبگوشت را به هم می زنند و گوشتی نمی یابند قیافه شان در هم می رود اما حرفی نمی زنند؛ چون یکی از عناصر این سریال شرافت قشر فقیر است و نه بی فرهنگ بودن آنها. مادر از دیدن این صحنه بسیار غمگین می شود. پدر با شوخی ای توضیح می دهد. مادر شعری خند  فیلمها و سریالها یک آدم معنوی بی طرف نیست بلکه باهوش است و علاوه بر آنکه اداره امور مسجد را بر عهده دارد حقه ها و ترفند ها را سریع تشخیص می دهد. نمونه بارز آن که به عمد در داستان جا داده شده قسمتی است که فرد خیر قلابی می خواهد به جای چهار میلیون پول کمتری به او بدهد به این امید که او به عنوان یک روحانی، پول اهدا شده را نشمارد. روحانی از همان اول متوجه می شود و به جای یکبار دو بار پول را می شمارد. شایان ذکر است که هم اکنون بی طرفی بعضی از ائمه جماعات، امور مساجد را به دست افرادی با عنوان هیات امنا سپرده که برای مردم و مسجد مشکلاتی ایجاد کرده و موجب انحرافاتی شده است.
در نگاه کلی به این سریال باید گفت ده نمکی همانند ما و خوانندگان این نشریه تصور دقیقی از زندگی پولدارها ندارد. چیزهایی را که می داند نمایش داده اما بطور کلی نمایش زندگی پولداری را مختصر برگزار کرده است. حتی خانه پولدارهای فیلم از خانه افراد عادی سایر سریالها کوچکتر است. در این زمینه کمک گرفتن از دیگر سریال سازها که زندگی پولداری دارند می توانسته سودمند باشد.

طنزهای سعید آقاخانی
آقاخانی نویسنده یکی سریال (چهاردیواری) و کارگردان یکی دیگر (زن بابا) است. هر دو سریال ساختار مشابه دارند و موضوع آنها ازدواج است. خود موضوع و مضمون این سریالها چندان مهم نیست و ساختار آنها از آن مهمتر است. طنزهای آقاخانی عموما فاقد لودگی و الفاظ خاصی است که بعضی از دیگر طنزسازهای تلوزیون با اصرار در ساخته های خود جا می دهند. در عین حال همیشه توجه او به اقشار متوسط به پایین جامعه است و داستانهایش در فضاهای جنوب شهری اتفاق می افتد. نقطه قوت دیگر او برخلاف بسیاری از سریالهای دیگر تلوزیون آن است که سریالهایش بعد از سه چهار قسمت فروکش نمی کند و حرفهایش تمام نمی شود و هر چند که پایان داستان از اول مشخص است اما از جذابیت نمی افتد.
کارگردان سریال چهاردیواری سیروس مقدم است که بی شک بهترین سریال او به شمار می رود. در سریالهای جدی و به ظاهر غمناکی همچون نرگس و ترانه مادری و رستگاران حرفهای میلیاردی می زد و بر سر ارث چند میلیاردی دو یتیم سعی می کرد که ما را بگریاند. در واقع حرفهای جدی او بیشتر محدود به خانواده های سانتی مانتال و میلیاردر و گشودن زوایای این دردهای پیچیده بود و گویشهای ادیبانه و فلسفی و سخنرانی از خصوصیات مشترک همه آنها بود.
هم اکنون در محافل روشنفکری سینما بحثهایی مطرح است تا دریابند چرا جریانی از طنز بر سینمای ایران غالب شده و مورد اقبال مردم واقع شده است. توجیهاتی همچون خستگی و افسردگی مردم از حرف جدی یا لوده بودن طنزها حرفهایی است که از آنها شنیده می شود اما هرگز فکر نمی کنند که شاید فیلمهای جدی آنهاست که جذابیت ندارد. شاید دردهای انتزاعی از ما بهتران، شخصیتهای ذهنی، فضاهای ذهنی و اشرافی، گفتگوها و گویشهای هملتی و شکسپیری، نقب زدن به مالیخولیا و خلق شخصیتهای سایکوتیک و حرفها و شعارهای قلمبه سلمبه در مردم همراهی و هم حسی ایجاد نمی کند؟ طنزها این حسن را دارند که لااقل به زندگی عادی مردم و حرف زدن معمولی آنها نزدیکند. یکی از نکات مشترک طنز آن است که در آن شخصیتها و مساله های روان شناختی و فلسفی و عجیب و غریب که فقط در تالارهای تئاتر و لژهای روشنفکرانه می توان از آنها سراغ گرفت وجود ندارد. موضوع دیگر آن است که اغلب فیلمها و سریالهای جدی ایرانی قصه و سیر داستانی و گره و تعلیق در حدی که ذهن را اندکی درگیر کند ندارند اما در طنزها متناسب با قالب طنزها معمولا قصه وجود دارد. در فیلم و سریال علاوه بر خود اتفاقات چگونه اتفاق افتادن هم موضوعیت دارد و طنزسازهای تلوزیون مهارت ایجاد موقعیتهای متنوع را پیدا کرده اند، مهارتی که در فیلمها و سریالهای جدی وجود ندارد.
آقاخانی عناصری از زندگی عادی مردم را به نمایش در می آورد و هرچند که هیچ طنزی نمی تواند واقعی باشد اما سعی می کند واقعگرا عمل کند.
بطور مثال قطاری که او در سریال “چهاردیواری” نشان می دهد قطاری واقعی است برخلاف قطاری که سریال دیگری با نام “خسته دلان”(ساخته سیروس الوند) نمایش می دهد. قطار الوند انتزاعی و تخیلی است اما قطار آقاخانی همان قطاری است که مردم سوار می شوند. تفاوت دیگر که در مقایسه طنز و جدی به چشم می خورد آن است که در بسیاری از طنزها شخصیتهای متعدد اصلی وجود دارد و طنزسازها همه را به کار می گیرند اما در داستانهای جدی چه در سینما و چه در تلویزیون داستان اصلی بین سه یا چهار شخصیت می گذرد.
در مقایسه میان دو سریال زن بابا و چهاردیواری، زن بابا از لحاظ محتوا کمی برتری دارد. چهاردیواری همان داستان تخیلی قدیمی و نشدنی ازدواج پسر فقیر و دختر پولدار است. نوعی ازدواج استثنایی و غیرمنطقی مبنای داستان است و این از ارزش کلی داستان می کاهد اما در ضمن فقرا را مقهور و شیفته طبقه پولدار نشان می دهد و کوچک می کند. زن های فیلم که اغلب چادری هستند همه با دیدن یک دختر مانتویی با روسری رنگی شیفته او می شوند و این، پست دیدن فرهنگ خود و شیفتگی نسبت به فرهنگ دیگر را نمایش می دهند، بخصوص که دختر پولدار جز نوع پوشش و قرتی بودن و زیبایی ظاهری هیچ خصوصیت شخصیتی برجسته ای ندارد. در عین حال زن بابا هم حرف خاص و تازه ای ندارد و هر دو را می توان صرفاً طنزهایی خوش ساخت و خنده دار به حساب آورد.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید