منتشر شده در ماهنامه فرهنگی تحلیلی راه شماره ۱۴؛ با گذشت شش ماه از انتخابات ریاستجمهوری که پوستاندازی سخت و دردناک انقلاب اسلامی نامیدنش بیراه نیست، پیرنوزادانی از دل این حوادث سربرآوردند که قابل تاملاند! پیر از آن جهت که ریشه در سی سال گذشته انقلاب دارند و نوزاد از آن روی که از شکم برآمده همین حوادث بیرون جهیدهاند.
۱ – رسانه بد رسانه مرده است
یا هی مرد پیشونیبندتو باز کن
انکار اینکه رسانه ملی! امروز ما به نوزادی بی دست و پا و سر و شکل میماند، مسئله سختی به نظر میرسد! و این مسئله در حوادث اخیر تمام قد رخ نمود. خلا جدی تئوریک، ولنگاری و بیبرنامگی عمیق در فضای رسانهای مسئلهای است که هر فرد دلسوزی را به خود مشغول داشته است. (رسانه از نوستالژی زندگیهای سنتی و روستایی داد سخن میدهد و در کنارش از مزایای آپارتماننشینی مدهوش میشود! از فراموش شدن دور همنشینی و خانوادههای سامان یافته با اشک و زاری یاد میکند و خانوادههای نمایشهایش نابهسامان و به هم ریخته و درب داغاناند! باز هم بگویم؟)
سخن گفتن از آرمانهای امام و رهبری در حد شعار و جملات احساسی و تولیدات مکرر رسانهای با محوریت سرگرمی و تفریحی و البته در موارد متعدد مخالف با گفتمان این دو بزرگوار ابتداییترین و اساسیترین تناقضی است که در سطح رسانه به چشم میخورد! این تناقض آشکار مانع از این میشود که رسانه را دارای شکل واحد و خط مشی مشخصی بدانیم، چرا که پیشانیبند این رسانه نام امام و رهبری، و چهرهاش تقلیدی است سطحی و ابتدایی از فرهنگ مصرفی و انسانمحور غرب! این پیشانی بند در فرهنگ رسانه قرار نیست از همان حد فراتر رود و یا حتی فروتر آید بلکه طبق عادت مالوف خودمان، برخورد با هر مسئلهای مخصوصا از نوع فرهنگیاش باید سطحی باشد و البته که راهکار دینی کردن جامعه همان صلواتهای اول سخن گفتن در وسط یک دکور لوکس با قیمتهای آن چنانی است! این است که میتوان این تصویر غلط را ذیل نام رهبری دانست و البته حضور این دو بزرگوار را در بسیطترین و وسیعترین رسانه عمومی کشور در حد نام و شعار خلاصه کرد.
صحبتهای رهبر انقلاب پیرامون فرهنگ و هنر انقلابی که اساسش مبارزه با اسلام آمریکایی و دنیامدار است در سطحیترین تبلیغات رسانه ملی هیچ جایی ندارد و مسئولین امر و هنرمندان بسیار متعهد ما از ساختن یک فیلم کوتاه بر اساس نرمافزار گفتههای امام و رهبری عاجزند. (البته که برای کم کردن روی آنور آبیها باید از آنها رنگیتر شد!)
تاکیدات امام و رهبری بر دوری از تجملگرایی و بها دادن به مستضعفین در مقابل رنگ و لعاب فیلمها و دکورهای چند میلیونی و آدمهای رنگ و وارنگ جایگاهی نمییابند و هیچ شهرستانی در مقابل ده میلیون تهرانی مخصوصا بالا شهریاش قد و قامتی برای عرضه ندارد و البته دلهای مردم را نباید با تصاویر فقرا لرزاند! گفتمان اساسی امام مبنی بر استکبارستیزی در هنر و در افکار هنرمندان رسانهای ما جایگاهی ندارد و هنرمند انقلابی ما حتی بعد از مرگش هم هیچ جایگاهی نخواهد یافت!
رسانه شانی در انتقاد از مسائل و مشکلات کشوری برای خود قائل نیست. گویی خود را موظف به تایید تقریبا همه چیز میداند! این است که حرکات عدالتخواهانه و معترضانی که در چارچوب انقلاب و بیانات رهبری عمل میکنند، علیرغم شعارهای ولایتمدارانه مسئولین رسانه هیچ جایگاهی ندارند! شهدا تا آنجا به کار میآیند که خر مراد رسانه را برانند و لیکن جمله خرمشهر آمدیم، کربلا می آییم و قدس خواهیم آمد که خلاصه پیام قطعنامه امام است از تصاویر شهدا پاک میشود تا رسانه فقط روزهای قدس یادی هم از امت واحده داشته باشد آن هم محض تبرک و تیمن!
گفتهها و اندیشههای هزار و یک اندیشمند و فیلمساز و نویسنده غربی و شرقی ارزش بررسی کردن و باز شدن در این فضا را دارد ولی صحبتها و اندیشههای امام و البته اصل اساسی ولایت فقیه که بنیان اندیشه او و اساس نظام است و البته پیشانیبند رسانه، جز به ضرورت (مثلا همزمان با همین فتنه اخیر) نباید مطرح شود! بنیانگذار انقلابی که رسانه را دانشگاه عمومی میدانست در همین دانشگاه به عکس سردر بدل شده است و حرفهایش و حرفهای جانشین بر حقش در آثار هنری جایی ندارند. این است که تمام رسالت رسانه در قبال گفتمان امام و رهبری طی سی سال اخیر خلاصه میشود به نشان دادن اعتراضهای اخیر به توهین به امام و ولایت فقیه و امام حسین آن هم با آهنگ «ای گل ناز من» بر تصاویر امام و جملات تکراری و احساسی خبرنگاران بیش از حد فعال! ما که میتوانند در رثای هرکس دیگری هم باشند…
همین رسانه بسیار ناراحت از توهینها چرا با مطرح شدن شعار جمهوری ایرانی که ریشه حوادث بعدی بود و البته عمیقترین زاویه را نسبت به امام و رهبری و انقلاب نشان میداد، با برنامههای فراگیر (تاکید میکنم فراگیر) و حرفهای (تاکید میکنم حرفهای) ابعاد فتنه پیش رو را بررسی و حتی پیشبینی نکرد و تذکر نداد؟
واضح است که رسانه قوی و پویا باید بتواند مثل یک شطرنجباز حرفهای تمام حرکات مقابل را بسنجد و پیشبینی کند و طرح و برنامه داشته باشد نه اینکه منتظر باشد اتفاق بیفتد تا بعد…! رسانه بی دست و پای ما با انفعال عجیب و دور از ذهن خود نشان داد که برنامهسازانی منفعل و ضعیف را لانه داده است. اکنون بعد از حادثه مجبور است بر موج احساسات پرشور و عاشقانه مردم سوار شده و کمکاری خود را با نشان دادن اعتراض میلیونی مردم جبران کند!
سوال اساسی این است که بعد از خوابیدن این فتنه، رسانه در قبال آرمانهای امام و جمهوری اسلامی که اخیرا کم تیر نخوردهاند چه خواهد کرد؟ آیا باز هم بر سر همان خانه اول یعنی تبلیغات و مصرف و تفریح و خنده و گزارشهای سطحی و احساسی ۲۰:۳۰ بازگشته و منتظر میماند تا ۱۵ خردادی، چیزی فرا برسد و یا خدای ناکرده فتنهای رخ بدهد یا این که مواضع خود را در قبال خواستههای صریح و روشن رهبری و امام روشن میکند؟ آیا فعالانه و آگاهانه نسبت به حرکات آینده دشمن که قطعا پیچیدهتر و سنگینتر خواهد شد عمل میکند و شکل و شمایل مناسبی به خود میگیرد و در واقع دارای شناسنامه و هویت میشود؟
نهایت اینکه رسانه ملی باید بتواند برای آینده برنامه منظم و مبتنی بر گفتمان امام و رهبری و انقلاب پیریزی کند. اتفاقات اخیر روشن کرد محتوای مورد پذیرش و علاقه جامعه ایران افکار امام و رهبریند و رسانه باید بتواند آینه افکار مردم و رهبرانشان باشد، این است که باید سکوت نسبت به امام و رهبری را بشکند و اگر نمیتواند با امام و رهبری راه بیاید پیشانی بندش را باز کرده و اجازه دهد تکلیف مردم با صورت تقلیدیاش روشن شود! (هرچند همین الان هم تا حدودی روشن است!) بازیهای فرهنگی، مهرههای فرهنگی و نرم میخواهد و رسانه آوردگاه بازیهای فرهنگی است. در این آوردگاه رسانه بد رسانه مرده است…
۲ – حرف میزنم…. حرف بزن!
صریحترین
نکتهای که در حوادث بعد از انتخابات رخ نمود تشنگی عمیق جامعه ایران و
البته متفکران هر طیف فکری به مناظره و یافتن مجال حرفزدن بود. اگر افراد
در دل حاکمیت فرصت حرف زدن با یکدیگر را نداشته باشند، از بیرون علیه هم
موضع خواهند گرفت. این، واقعیت تلخی است. التهابات و تشنجات بعد از
انتخابات بهعلت همین نیاز و تب عمیق و البته بالا بودن التهاب مناظرات و
تبلیغات پیش از آن بود. اما همین تجربه نشان داد بسیاری از حقایق در همین
صحبتهای رو در رو آشکار میشود و البته تاثیر شگرفی هم بر میزان مشارکت
مردم در حوادث و اتفاقات کشور میگذارد. گریز از صحبت کردن و بستن گوشها و
چشمها و زبانها امروز با وجود عظمت رسانههای موجود امری ناممکن است، پس
بهنفع هر حاکمیت، دولت و ملتی است که خود بتواند سیر افکار موجود در اذهان
مردمش را هدایت و رهبری کرده و تعامل فکری و آزاداندیشی را برای فردای
خویش تامین کند. (قابل توجه رسانهای که فقط شعار اندیشه میدهد و تا به
حال جرات برگزاری مناظرههای فکری قوی و فراگیر را به خود نداده است!)
تاکیدات مکرر رهبری مبنی بر ایجاد کرسیهای آزاداندیشی نشان از اهتمام جدی
ایشان برای سخن گفتن در دل حاکمیت دارد. اعتماد به مردم و فهم و شعور و
آگاهیشان اولین رکن در راهاندازی بسترهای جدی مناظرات و کرسیهای
آزاداندیشی است. شارحان آینده اندیشه امام و رهبری “باید” بتوانند خود، در
مقابل اندیشههای دیگر خود را حفظ کنند.
۳ – ای برادر تو همه اندیشهای
متاسفانه
تابستان ۸۸ نتوانستم خواهرم را ببینم و البته مادرم دخترش را! چرا؟ چون
دانشجوی امیر کبیر است و بعد از انتخابات بهعلت حرکات عجیب و دور از فکر
برخی استادانش و برخی دانشجویان، هر روز امتحانات را لغو کردند و در نهایت
نیمه تیر گفتند بروید از امتحان خبری نیست! و بعد از چند وقت برگشتند برای
امتحانات و بعد هم کلاسهای ترم جدید و الخ…
دانشگاهی که مهد علم و
تفکر است و البته قرار است جهت اندیشهای و تولیدی کشور را روشن کند به
راحتی می تواند آلت دست سیاستبازان شود. بهعبارت سادهتر بهجای اینکه
تعقل و تفکر سیاست و حرکات سیاسی را پیش ببرد سیاست فکر و اندیشه را جهت
میدهد. استاد و دانشجویی که باید بتوانند در فضایی عقلانی با یکدیگر تبادل
اندیشه داشته باشند در فضایی متشنج و احساساتی به طرد یکدیگر و زدن انگ
سیاسی به یکدیگر مشغول میشوند و حتی بهراحتی از وظایف خود شانه خالی
میکنند! این واقعیت تلخ نتیجه چیست؟
شاید بیراه نباشد که یکی از علل
را در مورد قبلی یعنی عدم گفتمان و در نتیجه ناتوانی در شنیدن حرف مقابل
بدانیم. با این حال داد و ستد بین این دو حوزه انکار ناپذیر است؛ یعنی
ناتوانی ما در امر مهم تفکر موجب ناتوانی در گفتمان شده و البته سکوت در
مقابل یکدیگر هم رکود فکر و اندیشه را سبب گشته است. و البته بههمین علل
ساده صحبت هم که میکنیم فورا به همدیگر انگ می زنیم.
لزوم تفکر به دور
از شائبهها و البته انگهای سیاسی نیاز اساسی هر جامعه برای حرکت رو به
جلو است. البته این امر به معنای بریدن از سیاست و حذف سیاست از تفکر نیست
اما سیاستزدگی در تفکر با تفکر سالم همراه با سیاست فرق میکند. فضای
ملتهب برخی دانشجویان و دانشگاهیان لزوم حرکت به سمت عقلانیت و تفکر را به
هر کسی گوشزد میکند. و از دیگر سوی نوزایی در علوم و مخصوصا علوم انسانی
آن هم در دل انقلابی که دارای مفاهیم عمیق و تئوریزه نشده و بر زمین مانده
بسیاری است، نیاز به بسط آرامش و روشهای صحیح تفکر دارد. با گذشت سی سال
از انقلاب هنوز متفکرین ما نتوانستهاند کلیدواژههای انقلاب و امام و
رهبری را در قالب نظریات اساسی در علوم سیاسی و دیگر شاخههای علوم انسانی
تببین کنند و ظرفیتهای پدید آمده از دل انقلاب که امتحانشان را در راه به
ثمر نشستن همان انقلاب، پس دادهاند هنوز گوشه خاطرات و اشعارمان خاک
میخورند! (مثلا همین جایگاه مسجد و ابعادی که باعث میشد عمده فعالیتهای
انقلابیون آنجا متمرکز شود و یا ظرفیت بسیج که از پدیدههای عمیق اجتماعی
است.
کدام دانشجوی جامعه شناسی ما تا به حال تحقیقی کارا و مناسب درباره
ظرفیتهای بسیج که بر آمده از دل انقلاب است ارائه داده است؟ (ضرورت علوم
انسانی بومی اینجاست که مشخص میشود) هر مکتبی برای بقا نیاز به تبیین
ابعاد خود دارد. چند کتاب درباره ابعاد انقلاب و ضروریات انقلاب و… تالیف
شده؟ (در واقع کمکاریهای ما نسبت به عملی کردن بیانات ایشان همواره کارد
را به استخوان میرساند تا رهبر انقلاب خود مجیور شود لقمهها را جویده در
دهانمان بگذارد! نامیدن هر سال تحت یک عنوان یادآوری ایشان است برای
تعمیق بسیاری از مفاهیم اما… همان روزهای اول هیجان زده کنگره تشکیل
میشود و بعد هیچ و بعد تمام… به یاد بیاورید روزهای اول امسال را که
اخبار شبکههای مختلف در راستای اصلاح الگوی مصرف چه خط و نشانها که
نکشیدند! حالا نشانی از عمل میبینید؟ همینطور است بیانات رهبر انقلاب
کدرباره جنبش نرمافزاری که ریشه همین تحول در علوم انسانی است که
ندیدهاش گرفتیم…
برای بقای نظام و انقلاب باید این تاکیدات را به بطن
جامعه برد و همه افراد جامعه را با آنها درگیر کرد. اهمیت صحبتهای رهبر
انقلاب درباره ضرورت تولیدات فکری، در تقابل ریشهای امروز نظام با غرب،
بیش از پیش آشکار شده و اگر در سایه تفکر به دور از تشنج و هیجانات سیاسی
نتوانیم مفاهیم کلیدی انقلاب را مدون و تبیین و اجرا کنیم، قافیه را
باختهایم.
۴ – پوست اندازی دردناک
انقلاب با تمام ابعاد و سی
سال سابقهاش در شش ماه گذشته طوفان مهیبی را پشت سر گذاشت که میتوان درد
پوستاندازیاش نامید. ثابت شدن این که هیچ کس مطلق نیست و البته از سکه
افتادن اصطلاح عجیب ارکان نظام (که عدهای به خودشان مرحمت کرده بودند)
فضای باز فکری و ذهنی مردم جامعه را در پی خواهد داشت که به خودی خود
میتواند منشا اثرات بسیار واقع شود. به صحنه آمدن تمام قد مردم و ثابت
کردن اینکه تنها سکهای که در این مملکت اعتبار دارد ولایت فقیه است،
بسیاری را (چه از داخل و چه از خارج) از نظام، انقلاب و مردم ناامید و
ثابت کرد شعار «ما اهل کوفه نیستیم» زنده است. البته این بازی پیچیده و
سنگین و پرده بر افتادنهای پیاپی نشان از بازی پیچیده آینده هم خواهد
داشت. چه بسا که نقشهها روی دیگری هم به خود بگیرند. این است که لزوم
هوشیاری ارکان و دستگاههای فرهنگی بیش از پیش مشخص میشود. انقلاب این
روزها درد عجیب و عمیقی را تحمل میکند… دردی که حاصلش تولد آگاهی،
بیداری ذهن و حضور عمیقتر مردم خواهد بود.