ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره – شماره ۲۹؛ ابراهیم فیاض: اگر مجموعه رسانهها را بصورت یک «انسان» ترسیم کنیم مغزش کتاب است دست چپ و راستش مطبوعات و سینماست و پای چپ و راستش رادیو و تلویزیون است. از این جهت که «پا» انسان را همه جا میبرد مرکز تحرک جامعه هم صدا و سیماست.
رادیو تلویزیونهای مختلف در جهان جوامع خودشان را به سمت و سوهای مختلفی حرکت میدهند. امروز در اروپا بین نخبگان، توجه به دین و خصوصا اسلام شکل گرفته است و رادیو تلویزیونهایشان در مقابل به یک جریان مسیحیت گرایی دامن میزنند. حرکتهای اخیر پاپ هم در جهت تقویت همین حرکت تودهای در اروپا در مقابل گرایش عمده نخبگان به شناخت اسلام است.
در ایران هم صدا و سیما بمثابه پای مجموعه رسانهای کشور در حال رواج دادن نوعی عوامگرایی دینی است که عملا در مقابل اسلام نخبگان واقع میشود. انتقاداتی که از سوی حوزه علمیه قم با دانشگاهها با رسانههای نخبگانی مثل اصحاب کتاب و سینما و مطبوعات به صدا و سیما میشود واکنشی به همین عوامگرایی است. که البته نظام بودجهای کشور طرفدار صدا و سیماست یعنی اگر کسی کتاب بنویسد در معیشتش همیشه محتاج میماند ولی اگر کسی یک فیلم در صدا و سیما بسازد در یک مدت کوتاه چندماهه میتواند چند میلیون به جیب بزند. این در حالی است که صدا و سیما هیچ وقت نمیتواند جای کتاب را پر کند.
همچنین آنچه در شبکه چهار به عنوان میزگردهای نخبگان راجع به بحثهای اساسی پخش میشود چون به ماهیت رسانه تلویزیون اعتنا ندارد و آن را با مطبوعات اشتباه گرفته راه به جایی نمیبرد.
مهمترین خدمت صدا و سیما به فرهنگ دینی پراکنش و انتشار مباحث دینی است که البته باید دید از این کار ویژه رسانه چقدر درست و دقیق استفاده شده است که جای بحث دارد.
فرهنگ رادیو تلویزیون خود به خود روزمره و مبتذل است. وقت مخاطبان را آنقدر میگیرد که دیگر نه کسی کتاب میخواند نه دیگر منابع تولید معرفت موردتوجه قرار میگیرد.
یک مشکل عمده صدا و سیما که از قرار معلوم آقایان علیرغم تذکرات متعددی که داده شده نمیخواهند گوش کنند بیتوجهی به تناسب پیام و رسانه است.
یک دوربین میگذارند توی مسجد اعظم و درس آقای جوادی آملی را ضبط میکنند و از تلویزیون پخش میکنند. در حالی که اهل فن و علاقمندان این بحثها هم ترجیح میدهند از رادیو این جلسات را دنبال کنند چون این مباحث اصلا تلویزیونی نیست این یک رویکرد مبتذل به استفاده از رسانه برای پیامهای دینی است.
و یک خطر جدی هم این است که رسانه مطلق دینی در جامعه ما صدا و سیما باشد. که موجب خواهد شد معارف دینی را به شدت به ابتذال بکشاند. سریالهای ماه رمضان امسال این ابتذال را کاملا رو کرد.
مقولهای مثل چشم برزخی که یک مسئله وجود شناختی، عمیق و بسیار خاص است در رویکرد صدا و سیمایی با یک جوانک دو تیغه یقهباز به ابتذال کشانده میشود. یعنی عالیترین مراتب عرفان را مثل شعبدهبازی مطرح میکنند.
کار صدا و سیما اصالتاً اشاعه است یا به قول عربها «اذاعه» و نه پرداختن به مباحث متعالی و عمیق و خاص عرفانی.
متأسفانه این اشکال به سیاستگذاری رسانهای ما بعد از انقلاب اسلامی بر میگردد. چون همواره بدنبال بسیج تودهای مردم در مسائل سیاسی و گاه مذهبی بودهایم بدمان نمیآمده است که صدا و سیما که انحصاراً در اختیار ماست جای بقیه رسانهها را هم بگیرد. امروز اپوزیسیون فکری علنی جمهوری اسلامی عملا در دیگر رسانهها مثل کتاب، سینما و مطبوعات جمع شدهاند. در حال تولید و باز تولید مباحث اپوزیسیونی خودشان حتی با تعابیر دینی هستند و اگر چند سال دیگر این جریانها – که ما به خاطر تسلط رسانهای صدا و سیما به آن توجه نکردهایم – سریر آورد معلوم نیست چه غوغایی به وجود بیاید. از طرف دیگر وقتی شما به توسط صدا و سیما مردم را از دیگر رسانهها دور کردید و فرهنگ مبتذل رادیو تلویزیونی را غلبه دادید معلوم نیست این انحصار همیشه در اختیار شما بماند کما اینکه نمانده است و تودههایی را که صدا و سیما به سمت ابتذال فرهنگ رادیو تلویزیونی کشاند امروز دیگر طمعه رادیو تلویزیونهای ماهوارهای میشوند و گریزی هم نیست یعنی تلویزیون زدگی شاید در کوتاهمدت به ذائقه آقایان شیرین بیاید ولی در نهایت به نفع نظام نخواهد بود حتی روحانیون هم به دو گروه تلویزیونی و غیر تلویزیونی تقسیم شدهاند و اتفاقا گروه دوم که دارند از راه «کتابت» با مخاطبانشان ارتباط برقرار میکنند بیشتر مؤثرند.
ما اگر چهرههای روحانی را تلویزیونی کردیم خدمتی به آنها نکردهایم چون زندگی عادی آنها بر اثر مشهور شدنشان از بین میرود. رابطهشان با مردم مختل میشود، خوب است اینجا این نکته را یادآوری کنم که در دوره انقلاب یک ویژگی مهم نسل انقلاب کتابخوان بودنشان بود. ما کتاب میخواندیم انقلاب ما، انقلاب کتاب بود. کتابخانهها مرکز انقلاب شده بود. ما آقای مطهری را به اسم «مرتضی مطهری» که پشت کتابهایش چاپ میشد میشناختیم حتی نمیدانستیم که ایشان روحانی است ولی کتابهایش را با شوق میخواندیم اما الان این ابتذال معرفتی رایج و از جمله ابتذال معرفت دینی به شدت دارد خطرناک میشود. یعنی مردم دارند از مغز دینی فاصله میگیرند و صرفا به پاهای مجموعه رسانهای کشور متکی هستند و در مقابل مغز رسانهای کشور و تولید کتاب در اختیار اپوزیسیون است. این مشکلی است که سیاستگذاران رسانهای جمهوری اسلامی به آن توجهی ندارند و بسیار خطرناک است. جمهوری اسلامی امروز حاضر نیست برای کتاب پول خرج کند ولی برای تلویزیون حاضر است صد برابرش، هزار برابرش هزینه کند این نمایانگر خطای خطرناک استراتژیک در سیاستگذاری رسانهای است.
سریالهای رمضانی امسال همه چیزش عرفانی شده است. لااقل پارسال یکی در سریال طنز هم بود که به واقعیت جامعه نزدیک میشد.
امسال اما همه چیز عرفانی شده بود. تصویر ناکجاآبادی که معلوم نبود کجای واقعیت این جامعه است؟ مثل فیلمهای مسیحی و فیلم فارسیهای هندی که یک آدم پولداری ناگهان منقلب و خوب میشود. این آدمها کجایند؟ در کجای واقعیت این جامعه هستند؟ نه پولدارها به آن بدی که صدا و سیما نشان میدهد هستند و نه فقرا به آن خوبی که صدا و سیما نشان میدهد. اصلا ملاک اینها نیست. اینها منطق فیلم مندی است نه منطق دینی.
از آن طرف یک ماه تلاش کردهایم مردم را بترسانیم و بگریانیم و…. بعد از شب عید فطر شروع میکنیم مثل آمریکاییها کارناوال برگزار کردن و جشنهای آنچنانی. فلان بازیگر را میآوریم که سخنرانی کنند برای مردم، بازیگر بلد است دیالوگها را حفظ کند و بخواند. ولی وقتی تناسبها و جایگاهها خلط شود نتیجهاش همین میشود. اگر همین طور جلو برویم سال بعد بدتر از این خواهد بود.
الگوی این سریالها سریالهای «صابونی» آمریکایی است.
کارخانههای صابونسازی آمریکایی سریالهای پرمخاطب تولید میکردند و بینش هم صابون خودشان را تبلیغ میکردند که این معروف شد به سریالهای صابونی.
درست مثل سریالهای صدا و سیما که لابهلای عرفان تلویزیونی میشود انواع مصرفزدگیها را تبلیغ کرد. چرا چون آن عرفان هم مثل همان دین سطحی آمریکایی، بیریشه و سطحی است. و مردم هم در جامعه طور دیگری عمل خواهند کرد و آن دین سطحی تأثیر مثبت نخواهند گرفت.
اسلام آمریکایی یعنی اسلام مصرفی. اسلام بدون فکر. اسلام عرضه و تقاضا در مقابل اسلام فکر.
صدا و سیما دارد به شدت هم فضای رسانهای ما و هم فرهنگ دینی ما را مسئلهدار میکند. این اسلام به شدت ضددانشگاهی است.
امروز حتی کار به جایی کشیده شده که جریان نخبگان اسلامی بعضا ترجیح میدهد در خارج از کشور خودش را عرضه کند تا در این فضای مغشوش رسانهای به ابتذال موجود آلوده نشود.
چون بازار کتابهای مذهبی ما هم دارد به هند شبیه میشود. کتابهای عجیب و غریب. علوم غریبه و عجیبه و دعاهای خاص و اذکار…
الان طلاب فاضل و باسواد دارند با این صدا و سیما و این نظام رسانهای اساسا مشکل پیدا میکنند. امثال مهران مدیری و لطیفی و اویسی و… دارند تأمین میشوند و حمایت میشوند و بعد نویسندگان و مولدان فکر و… هشتشان گرو نه است.
جنبش نرمافزاری هم محدود میشود به چهار تا مقوله مکانیکی و بیولوژیکی و…. یک نکته جالب را توجه کنید. امروز همه صدا و سیما شده است برنامه زنده. حتی برنامههای دینی هم همین طور است. برنامه زنده یعنی چه؟ یعنی بداههخوانی یعنی گریز از تامل. این اخوندهایی که صدا و سیما نشان میدهد و بازار برنامههای زندهاش را گرم میکند کجا بودند؟ چه خواندهاند؟ چه درس خواندهاند؟
عمده اینها نه آخوند جدی هستند نه آدم رسانهای جدی.
اسمشان را هم میگذارند کارشناس مذهبی که یک توجیهی برای برنامههای خودشان درست کنند. نتیجهاش هم نه به نفع حوزه است نه دانشگاه و نه نظام. با این وضعیت در بعد نرمافزاری هم ابتذال اوج میگیرد و دانشگاههای ما ضربه میخورند. نخبگان فکری ما ضربه میخورند. بازار کتابهای جدی الان وحشتناک است کمکم کتابفروشیها باید تعطیل کنند و ساندویچی باز کنند.
این حاصل ابتذال نرمافزاری است.
چه باید کرد؟
سه گفتمان بر کل صدا و سیما حاکم است. این حرف را بنده شش سال پیش در یک سخنرانی در مرکز تحقیقات صدا و سیما هم گفتهام.
گفتمان اول گفتمان مارکسیستی است که دنبال قطب سازیهای سیاه و سفید است. منطق تضاد مارکسیستی.
کسانی که در کار تجارت و تولید و… هستند همه دزد و قاچاقچی و….. یا پول در میآوری و آدم بدی هستی یا آدم علاف و خوبی هستی مثل صابر در سریال زیرزمین. که معلوم نیست اصلا کارش چیست؟ از این و آن پول میگیرد و به فقرا میدهد. نه اینکه خودش تولیدکننده باشد. با آقای سید خلیل صحاف زاده. چه کار میکرد؟ دیدید که کار بکند؟ عرفانشان عرفان صوفیانه است. جمشید مشایخی در سریال آخرین گناه با آن موهای بلند و… حتی آخوند آن سریال هم همیشه از آخر میرسد. این تلفیق گفتمان مارکسیستی و صوفیانه است.
آخر صاحب دلان میشود مرگ صوفی. جالب است که فرزندان اینها هم بدترینها هستند. هم پسر آقای صحاف و هم دختر جمشید مشایخی، ناخودآگاه خودشان هم دارند اعتراف میکنند که نسل دوم آن صوفی گری و انفعال با این کثافتکاری است. اگر دقت کرده باشید همه هم بیمادرند. چون مادر بستر و محمل آرامش نهاد خانواده است و آن خشونت مارکسیستی برای بروز باید اینها را حذف کند. یکی از ویژگیهای آن گفتمان مارکسیستی همین زمینهسازی برای خشونت است. سریال «گوهر کمال» هم همین طور بود. دیالوگ مارکسیزم و تصوف. نتیجهاش چه میشود؟ یک جامعه عاطل و باطل و بیتحرک.
خوب حالا چه کار باید کرد؟ بالاخره جامعه الگو میخواهد. وارد میکنند! گفتمان غربی وارد میشود. یک ماه سریال مذهبی و بعد در سه چهار روز عید فطر به بعد پمپاز فیلمهای غربی با قهرمانهای معقول، حقطلب و بسیار پرتحرک و فعال!
اول روایت مارکسیستی و صوفیانه از فرهنگ خودی که جز انفعال نتیجهای ندارد و سپس تزریق فرهنگ عوامزده غربی مصرفگرای آمریکایی اول با گفتمان مارکسیستی و صوفیانه جامعه پوک میشود و بعد فرهنگ غربی و ماهوارهها و… جایش را پر میکنند. این خود صدا و سیماست که مردم را ماهواره گرا کرده است.
چه باید کرد؟
اول اینکه باید صدا و سیما تکلیفش را با دیگر رسانهها مشخص کند و خودش را در تعریف متناسبی با آنها قرار دهد. نه اینکه جای آنها را تنگ کند. وگرنه فاصله حوزه و دانشگاه از جامعه و فرهنگ جامعه زیاد خواهد شد. و متفکران را به سمت اپوزیسیون شدن سوق خواهد داد. حتی متفکران دینی را.
از لحاظ محتوایی هم باید به فرهنگ فقهی به روایت امام برگردد. فقه ما فقه کار است. نه فقه انزوا و علافی و صوفی بازی. مخصوصاً فقه شیخ انصاری و امام. فقه مکاسب. فقه اقتصاد. اصلا نظریه ولایت فقیه امام در کتاب بیع مطرح میشود. فقه، در مشروطه دچار انحراف شد که حاصلش روحانیت درباری و اسلام ارتجاعی شد و امام با اینها وارد چالش شد و دوباره رویکرد شیخ انصاری را احیاء کرد. صدا و سیما باید به فقه برگردد. به عالم فقهی ائمه؛ شاخص برای ما ائمه هستند. و نه متصوفه. اینها همه ضد فقه هستند.
باید برگردد به تنوری انسان کامل شیعی نه هندی.
باید به فرهنگ «انا بشر مثلکم» برگردد. به کاراکترهای عادی. باید به معصومین که در سیرها و واقعیتها هستند برگردد.
مقابل اینها هم شخصیتهای شیطانی به آن صورتی که یهودیها و غربیها میسازند نیست. یک مشکل امام علی هم آن بود که باید با آدمهای موجه و دارای سوابق درخشان وارد مبارزه میشد. آدمهای خاکستری.
ساده کردن خوبی و بدی و مرزبندیهای سریع مارکسیستی مبارزه را مشکلتر میکند، چون هیچ وقت باطل خودش جلو نمیآید بلکه آمیخته شدن حق و باطل است که باطل را موجه میکند. دشمنان ائمه این جور آدمهای خاکستری بودند که در ساختن کاراکترها و شخصیتپردازی حتما باید به این مبانی و این واقعیات توجه کرد. اگر صدا و سیما بر این مبنا عمل کند مجبور نمیشود به خشونت روی بیاورد. آخر سریال صاحب دلان با مرگ تمام میشود. آخرین گناه هم با کشتار جالب است که «سکس» هم میشود پشتوانه اینها. این دیگر در رویکرد مارکسیستی قدیم نبود ولی ما با فروید هم مخلوطش کردیم؟؟
سریال امام علی آقای میرباقری هم همین بود: تلفیق مارکس و فروید؛ یعنی دو پایه فیلمهای مدرنیستی!
فرهنگ مدرن یک پایهاش مارکس است و یک پایهاش فروید که ما یک مقدار تصوف هم مخلوطش کرده ایم. توی همه این سریالها عشق و عاشقی هست و جالب است که قبلا به ازدواج ختم میشد حالا دیگر به ازدواج هم ختم نمیشود! پریا به صمد در سریال زیرزمین میگوید: «شاید رمضان سال آینده!»
و ما از این ابتذال ضربه خواهیم خورد.