سکولاریسم تا اطلاع ثانوی

0
1681

ماهنامه فرهنگی- تحلیلی راه، شماره ۱۸ – ۱۹؛ اسلام دینی است که با توحید آغاز می‌شود با توحید ادامه می‌یابد و به توحید می‌رسد. ما ایرانی‌ها معمولا خیلی به ادبیات هزار ساله‌مان می‌نازیم. دلمان به حافظ و سعدی خوش است. با خود می‌گوییم، جهان تازه به اهمیت مولوی و خیام پی برده؛ خبر ندارد در غزلیات بیدل چه خبر است… اما عصاره  این ادبیات شکوهمند چیست؟ غیر از توحید و وحدت وجود  است؟ سیمرغ منطق‌الطیر، معشوق حافظ، مخاطب مضامین پیچیده و جادویی بیدل، بدون عرفان وحدت وجودی به کجا بند است؟ در “مصیبت‌نامه” عطار با آب، آتش، جن و ملک، جماد و نبات و… غیر از حکایت توحید چه می‌گوید؟ سوژه از این عجیب‌تر که به سراغ شیطان بروی و از خود این لعین درس عشق و وحدت بیاموزی؟ آن هم چقدر زیبا! اما عطار برای اثبات توحید  این کار را می‌کند. جوری که دو هزار سال زیبایی‌شناسی فلاسفه و مبانی نقد هنری جلویش لنگ می‌اندازد. آدم اگر به چیزی ایمان داشته باشد، عاشق چیزی باشد، برایش هر کاری می‌کند. اینکه می‌گویند‌ “خواستن توانستن است” در مورد عشاق ردخور ندارد. مرد عنکوبتی و سیندرلا امکان نداشت بدون  عشق و اعتقاد عالم‌گیر شوند. حالا بیاییم سر وقت تلویزیون و انقلاب اسلامی‌خودمان. بعضی‌ها می‌گویند شما چرا اینقدر پررو، تخس و پر توقعید؟ چرا این قدر در آرمان‌گرایی کودکانه خودتان غرق شده‌اید و واقعیت را درک نمی‌کنید؟


تو اصلا خبر داری که یک شبکه تلویزیونی چطور مثل هیولا خوراک لازم دارد و فیلم و سریال می‌بلعد؟ الان ترکیه و کره جنوبی هم دارند فیلم و سریال مناسب با معیارهای فرهنگی ما تولید می‌کنند و وارد می‌کنیم و به جایی نمی‌رسیم. یک لحظه غفلت کنیم هیولا گرسنه می‌ماند و مخاطب می‌رود سمت ماهواره. خیال می‌کنی بضاعت صدا و سیما چقدر است؟ چند نفر کارگردان کاربلد داریم؟ ما که نمی‌توانیم صبر کنیم جناب عالی چند سالی برایشان کلاس زیبایی شناسی و حکمت و اصول و عرفان اسلامی‌و… شکیات نماز برگزار کنی و بعد قرارداد ساخت سریال با اینها امضا کنیم. تازه اگر هنرمند‌ آموزش دادیم و با امکانات آنتن خودمان مطرحش کردیم و مثل “شادمهر عقیلی” گذاشت رفت خارج چه کنیم؟ یا مثل حضرت مخملباف و استاد شجریان دیگر تحویلمان نگرفت چه؟  “اغما” و ” او یک فرشته بود” را می‌گفتید امل بازی است، “زیر هشت” و “فاصله‌ها” چی؟ “فاصله‌ها” فیلم ارزشی نیست؟!

حاج محسن ورژن جدید “حاج کاظم” نیست؟! سریال از این اخلاقی‌تر و پیام‌محورتر؟! رزمنده دارد، مسجد دارد، نماز دارد، بحث مفاسد اقتصادی دارد، ازدواج به‌موقع، دقیق و آسان دارد. عروسی نیما و زهره… این حرفها قرار بود شعار سال شود! صدها کارشناس، هزاران محقق پرسشنامه به دست میدانی، کلی روانشناس و عالم مسائل دینی چند سال جلسه گذاشتند، بحث کردند، فکر کردند، بالا و پایین رفتند و به این سه اصل  اساسی در بحث ازدواج جوانها رسیدند. حالا ما مثل هلو این پیام را داریم با یک سریال معمولی و کم خرج به کل مخاطبان ایران و خاورمیانه ابلاغ می‌کنیم. جوری که همزمان با همذات‌پنداری در روحشان رسوب کند. حالا سریال امروزی با محتوای اسلام و عدالت می‌خواهید:‌ “فاصله‌ها”! مفسد اقتصادی دانه درشت می‌خواهید- یک فروند “شهرام جزایری”!


٭ ٭ ٭
“زیر هشت” داستان زندگی یک بچه یتیم فقیر را روایت می‌کند که عاشق یک دختر بی‌مادر شده، دزدی می‌کند، برلیان برنمی‌دارد، برادر ناتنی آن دختر برایش پاپوش درست می‌کند، زندان می‌رود، یک رفیق زندانی گیر می‌آورد که سرطان دارد و … دزدی، قتل، ناکامی‌در عشق، مرگ مادر، بچه دزدی و… داستان قشنگ است. آدم باور می‌کند “عطا”‌ یک شخصیت واقعی است. اما این همه مصیبت در عالم واقعی هم معمولی است؟ اگر ما ادعا می‌کردیم نفس “مصیبت” یک ارزش است یک چنین سریال ارزش‌محوری برایمان می‌ساختند؟ پس نگوییم نمی‌شود.   “زیر هشت” یک مانیفست مجسم است از هنر کمونیستی- آن جور که چهل سال پیش در ایران مد شده بود و صمد بهرنگی و صادق هدایت و الی آخر. اما داستان قشنگ است و فیلم خوش ساخت. اتفاقا نوع برخی از دیالوگهای سریال مذکور قابل تقدیر است و فیلم از نظر هنری دارد به زبان معاصر فارسی خدمت می‌کند.

از اینها گذشته، “زیر هشت” ادعای خاصی هم در بحث پیام و محتوا ندارد. یک کار سرگرم‌کننده است که احتمالا کارگردان و فیلمنامه‌نویس مجبور بوده‌اند چند تکه از مواردی چون نماز و امثالهم را چاشنی کار کنند، که کارشناسهای مذهبی تلویزیون هم راضی باشند. بحث شخصیت‌های خاکستری هم در این سریال می‌توانست خیلی جالب باشد که نگارنده جای دیگر به آن اشاره کرده و پشیمان شده است. (در چند قسمت آخر معلوم شد ملاک وجدان و معیار ارزش برای حضرات “قانون” بوده است، نه نفس لوامه. یعنی همان نتیجه‌ای که اومانیسم غربی گرفت و توانست نسبی بودن مطلق اخلاق و ارزش‌هارا که از آسمان بریده بود، به یک گوشه زمین موقتا وصل کند.)


 “پو‌آرو” سر و ته حرفش چیست؟ اینکه جهان غیب خرافه است. هر پدیده‌ای علتی مادی دارد و انسان می‌تواند با عقل و تجربه‌گرایی و قیاس علمی‌و آزمایش و… هر معمایی را حل کند. قهرمان فیلمهای وسترن چه می‌گوید؟ چرا این قدر خونسرد است؟ دارد مبانی تفکرات امریکایی را توضیح می‌دهد. قانون فراتر از هر چیز و قهرمان آمریکایی فراتر از قانون. سریعتر اسلحه کشیدن و قانون حق تقدم حمله هسته‌ای در صورت احساس خطر. با خونسردی آدم کشتن در هیروشیما و ویتنام و عراق.  فیلمهای فضایی- تخیلی چه می‌گویند؟ طبقات بهشت و جهنم دروغ است. تکنولوژی را بپرستید. فیلمهای ضدآمریکایی ساخت‌هالیوود چه می‌گویند؟ جلال و جمال آمریکا را باور کنید. قهرمان ماییم. ضد قهرمان ما. فیلمهای رزمی‌می‌گویند قوی ضعیف را می‌خورد. یعنی کاپیتالیسم و الفبای تفکر سرمایه‌داری.


فرصت نیست در مورد سریالهای ماه رمضان مفصل صحبت کنم. آنهم سریالهای یکی از یکی سکولارتر. نمی‌دانم در چنین مجالی باید در مورد اصل ماجرای سکولاریسم مقدمه‌چینی کرد، یا به نقد کوتاه این سریالها پرداخت یا اینکه  نه، رسما و مستقیما فقط فحش داد!


یک سال دین‌زدایی صدا و سیما از زمین و زمان یک طرف، این یک ماه رمضان یک طرف. اینجور وقت‌هاست که مشت مشت موهای آدم سفید می‌شود و باید گفت الهی خیر نبینی صدا و سیما. الهی بی‌منتقد بمانی…(همراه این نقدهای مادرانه و دلسوزانه می‌شود با مشت به سینه هم کوبید! )


ما امت آخرالزمان خیلی به حضرت موسی (ع) مدیونیم. می‌گویند در شب معراج مقرر شد حداقل روزی هزار رکعت نماز واجب بخوانیم و سه ماه از سال را روزه بگیریم. حضرت موسی(ع) برای دومین بار به ختمی‌مرتبت(ص) فرمود که این امت تو ضعیف‌اند. برو از بارگاه باری تعالی دوباره درخواست کن که نماز و روزه را کمتر کند.(برای همین برخی از بزرگان هنوز هم با احتساب نمازهای مستحبی روزی هزار رکعت نماز می‌خوانند و سه ماه از سال را روزه می‌گیرند) الغرض حالا فرض کنیم اگر قرار بود سریال جراحت از اول ماه رجب تا آخر رمضان پخش شود چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا مشکل خاصی برای عوامل سریال پیش می‌آمد که همین سریال با همین داستان را در نود قسمت بسازند. احتمالا هوشنگ در زندان کلیه‌هایش را از دست می‌داد، پدر هوشنگ با مادر اسماعیل ازدواج می‌کرد، “بزرگ”‌ اقدس را طلاق می‌داد، یکی از دو قلوهای هوشنگ سرطان می‌گرفت، آپاندیس امیر حافظ می‌ترکید… و بعد از نود قسمت مصیبت و بدبختی در رنگها و سایزهای مختلف، شب عید فطر یک دفعه همه چیز درست می‌شد! منظورم شکل داستان سریال و گره‌هایش نیست، بالاخره فیلم و سریال همین است دیگر.
این که با وجود زن چشم‌سفیدی مثل “انسی” چه طور این خاندان کوچک بیش از این بارها و بارها متلاشی نشده است یا چرا اکرم در آن شرایط بحرانی بی‌خود و بی‌جهت آنقدر اصرار دارد که به امیر حافظ تلفن بزند یا منظور ثریا قاسمی‌از آن دیالوگ بی‌وفایی اسماعیل و لزوم تزریق مرفین چه بود و… خیلی مهم نیست.


اجازه دهید فهرست‌وار ادامه دهیم:
۱- سکولاریسم در مملکت ما امروز فقط یک بحث روشنفکری و فلسفی نیست. حالا این مسئله در ارکان فرهنگی و باورهای قلبی ما مردم نفوذ کرده، یعنی اگر یک کارگردان صدا و سیما آگاهانه و از روی عمد می‌خواست مبانی تفکر سکولار را تبلیغ و ترویج کند کمتر نگران و ناراحت کننده بود.


۲- اصولا ما مردم عادت داریم که زود با همه چیز کنار بیاییم. سکولاریسم هم مثل بحث سنت و مدرنیته یا پلورالیسم و غیره یک مدتی در جراید و محافل روشنفکری جنجال‌آفرین می‌شود و بعد اصل صورت مسئله کنار می‌رود. مثلا مدرنیته و غرب‌زدگی سالها فکر و ذهن بسیاری از بهترین متفکران و نویسنده‌های ما را اشغال کرده بود و بارها از جوانب مختلف تجزیه و تحلیل می‌شد. اما امروز اکثرا می‌گویند این بحث کهنه شده و باید حرفهای تازه زد. اما مشکل تبعات مدرنیته در کشور و فرهنگ ما حل شده است؟
۳- در سریالی مثل جراحت فقط موضوع دین‌زدایی از سیاست مطرح نیست( اصلا سیاست هیچ موضوعیتی ندارد) بلکه مثلا اگر تمام هنرپیشه‌ها موبایل نداشتند یا تلوزیون خانه‌شان ال سی دی نبود( و مواردی از این دست) دیگر هیچ سرنخی از تاریخ در این سریال نمی‌دیدیم. نمی‌شد بگوییم این داستان در کدام دهه اتفاق افتاده است. در مورد جغرافیای داستان هم تقریبا همین است.
این خانواده‌ها از کدام طبقات اجتماع هستند؟ این جنس روابط اجتماعی و خانوادگی درکدام منطقه از تهران وجود دارد؟ این شکل هیچ ربطی به واقعیت نهایی یا ساختار فانتزی سریال ندارد.  مشکل در بی‌هویتی این شخصیت‌هاست. در ساختار هویت فرهنگی و تاریخی یک ملت “دین” خیلی مهم است. این که تمام نشانه‌های زندگی دینی از یک فیلم حذف می‌شود( مثل وضو گرفتن، نماز خواندن، صلوات فرستادن، دعا کردن…) یا فقط وقتی مطرح می‌شود که غیر طبیعی آگراندیسمان(بزرگ‌نمایی) شده است، دقیقا به مسئله نوع تلقی یک فیلمساز از دین باز می‌گردد. برای همین فیلمساز معاصر ما نمی‌تواند مثلا وضو گرفتن یک هنرپیشه را مثل شام خوردن، تلوزیون تماشا کردن، خرید کردن و… طبیعی نشان بدهد.
یک مادر بزرگ تا حسابی مفلوک نشده باشد در حال نماز خواندن و دعا کردن دیده نمی‌شود.


۴- اکرم دختری است چادری، خانواده‌دار، مهربان، نجیب و سر به زیر و… که حتی نمی‌تواند جواب بزرگترها را پس بدهد. این دختر با این شرایط در این سریال وقتی مرکزیت پیدا می‌کند که بدون اجازه خانواده‌ “حامله” شده است. خدا خانه جامعه بازتان را بر سرتان خراب کند! من نمی‌دانم در این مورد واقعا چه می‌توان گفت. فرصت نیست بحث سوژه‌های کثیف را در تلوزیون و سینمای معاصر مطرح کنیم. اما چرا نود درصد دخترها و خانمها در تلوزیون جمهوری اسلامی‌مانتویی هستند و دقیقا وقتی بناست این وسط یک نفرشان چادری و نجیب و خانواده‌دار باشد، آبستن شده است! چرا نوشتن این حرفها شرم‌آور است اما نشان دادنشان در تلوزیون رسمی‌مشکلی ندارد!


اجمالا این که کانت هم مثل دکارت یکی از پدران معنوی تمدن مدرن غربی به حساب می‌آید. شاهکار و مصیبت اصلی این آدم در دنیا و عالم برزخ، طرح تئوری نسبیت عام در اخلاق است. این که معیارهای اخلاقی هیچ کدام اصیل نیست و فضیلت یعنی منفعت و… خلاصه در سینما و رمان مدرن یک موضوعی مطرح است به اسم شخصیت‌های خاکستری. یعنی دیگر نه قهرمان داریم نه ضد قهرمان. تمدن غرب از پروتستانتیسم به بعد برای توجیه گناه، شمشیر را از رو بست. می‌خواهم عرض کنم فلسفه وجودی مفهومی‌تحت عنوان شخصیت خاکستری چیست و ریشه‌هایش کجاست. در قصص قرآن کریم شما حتی یک مورد هم شخصیت خاکستری نمی‌بینید(زلیخا یا گناهکار و منفی است یا توبه می‌کند و سپید می‌شود. در قیامت سیاهی‌ها و ظلمت یک آدم از سپیدی‌ها و نور قلبش کم می‌شود و نهایتا یا نور می‌ماند یا ظلمت.) بنابراین وجود پدیده‌ای به اسم شخصیت‌های خاکستری در رمان و سینمای مدرن ریشه در همان اومانیسم غربی و عصیان نفس اماره جمعی دارند. وگرنه سریالی مثل جومونگ (که همه آدمهایش یا سپید هستند یا سیاه) مگر مشکلی در جذب مخاطب داشت؟ در “جراحت” هوشنگ و اسماعیل و انسی و… همه خاکستری‌اند.


 در اسلام چند همسری مباح است(اما خدا شاهد است که واجب نیست!) اگر حرف حسابی در این مورد داریم می‌توانیم بگوییم. وگرنه اسماعیل بدبخت فقط مثل آدم از یک زن خواستگاری کرده است. چرا یک استثنای شرعی این همه در تلوزیون و سینمای معاصر ما عمومیت یافته است. اسماعیل سریال جراحت، حاج فتاح ملکوت، حاج‌مصیب زاینده‌رود و… . ماه رمضان در تلوزیون ما شده است ماه چند‌همسری!


 اما در مورد سریال ملکوت چه می‌توان گفت؟ اولین مرحله عالم آخرت و برزخ عدیله مرگ است. در عدیله مرگ شیطان با همه توانش حمله می‌کند. شک در آن لحظه میت را بیچاره می‌کند. بعد مرحله جان‌دادن و قبض روح است. استاد پارسانیا بحثی دارند تحت عنوان دیانت فرهنگی در برابر دیانت معرفتی. دین واقعی مقوله معرفتی است. تمام مصیبت ما این است که صدا و سیما عموما با دین برخوردی فرهنگی و سطحی دارد. از سرمایه‌داری حاج فتاح چیزی نمی‌گوییم. از گناه او در مورد طلاق دادن شریفه حرفی نمی‌زنیم.(در مسیحیت طلاق حرام است، به این نکته دقت کنید!) همین طور از برزخ در عالم کما و پیوند اعضا و حاج صادق جانباز جنگ و… . فقط از آن جوشکاری در عالم برزخ و فرشته عذابی که سرمست آن را به شکل بتن می‌دید، چه می‌توان گفت.
به غیر از موضوع طلاق و چند همسری یکی دیگر از انتقادهای روشنفکران غربی از اسلام موضوع “قصاص” است. “در مسیر زاینده رود” حرف حسابش همین بود، گیر دادن به موضوع قصاص. مهران در کمال نامردی زد بچه مردم را نفله کرد و.. بالاترین مجازات برایش این بود که با ازدواج مجدد مادرش قصاص شود. شما فقط به ماهیت این سوژه دقت کنید. قصاص با ازدواج مجدد… . بر کانت و دکارت جامعه بازت لعنت، صدا و سیما!

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید