سوره اندیشه : فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۳ – شماره ۸؛
صدا و سیما؛ از سرگرمی تا دانشگاه
تلویزیون را عدهای رسانهای صرف خبری میدانند؛ عدهای آن را وسیله سرگرمی عموم مردم و بعضی آن را ابزار اتلاف وقت بر میشمارند؛ گروهی نیز آن را در مجموع منفی ارزیابی میکنند. تلویزیون به هر حال ابزاری «ارتباطی» است مک لوهان تاریخ اجتماعی بشر را از حیث دورههای متوالی استفاده از روشهای مختلف ارتباطی به ۳ دوره عمده تقسیم میکند: ۱. ارتباط لفظی با شنیداری ۲. ارتباط نوشتاری که با اختراع گوتنبرگ و چاپ کتاب به اوج خود رسید ۳. دوره ظهور وسایل ارتباط جمعی .(Mass media)
در دوره ارتباط شنیداری، ارتباط رودرو، مستقیم، بی واسطه و شخصی است و گیرنده از نزدیک با فرستنده آشنا میشود و هر دو انسان هستند. این نوع ارتباط تأثیرات عمیقی بر نحوه تفکر و احساس آدمی میگذارد و «درک محضر بزرگان» که به عنوان یک نقطه مثبت در زندگی علما یاد میشود به معنی ارتباط حضوری استاد – شاگردی با بزرگان است. . در دوره دوم ارتباط، بین گیرنده و فرستنده پیام فاصله میافتد. در واقع «پیامها» بستهبندی میشوند و در اختیار مخاطب قرار میگیرند. علیرغم این فاصله افتادن، گیرنده هر زمان که فرصت داشته باشد میتواند پیام را دریافت کند، مرور کند، تحلیل کند و از طرفی به فرستنده فرصت میدهد که پیام خود را در طول زمان زیادی در اختیار افراد بسیار زیادی بگذارد و حتی پیام پس از مرگ فرستنده آن باقی میماند. عمده اطلاع و آشنایی ما با فرهنگ گذشتگان و تاریخ جهان ناشی از پیامهای حک شده بر سنگها و کتب قدیمی خطی است. پیامها در ارتباط با شنیداری با گوش سر و کار دارند و در ارتباط نوشتاری با چشم، وسایل ارتباط جمعی که نمادهای بارز آن رادیو، تلویزیون و سینما هستند در نتیجه تحولات تکنولوژیکی و پیشرفت اختراعات بشری به وجود آمدند. یکی از بزرگترین مشخصههای این دوره از ارتباطات آن است که این ابزار توانایی شدیدی در «همسانسازی اجتماعی دارند؛ در واقع به دلیل قدرت پخش صوتی – تصویری، قدرت ضبط و انتقال مجدد، توانایی بالایی در تأثیر بر مخاطب دارند. به قول معروف این رسانهها در ایجاد «جامعه تودهای» (Mass Society) سهم زیادی دارند. این رسانهها از آنجا که به قول مک لوهان با «حس لامسه» هم سر و کار دارند در حالتهای مختلف میتوانند در معرض استفاده مخاطب قرار گیرند نیازی به دقت و تمرکز بالا در دریافت نیست. در باب چگونگی تعامل مخاطب پیام و فرستنده آن در وسایل ارتباطی جمعی سخن فراوان است. در ابتدا تصور میشد وسایل ارتباط جمعی مخاطب را هر گونه که خواستند تحت تأثیر قرار دهند یا به عبارتی مخاطب این رسانهها منفعل متلق بود. تحقیقات بعدی نشان داد که مخاطبان با رسانه «تعامل دوسویه» دارند و نمیتوان ذهن مخاطب را کاملاً به دلخواه شکل داد. رسانههای جدید استعداد عجیبی در الگوسازی، شخصیت، تیپ و ستاره سازی دارند و ستارههای ورزش و سینما را بسان الگو و «انسانهای کامل» به جوانان معرفی میکنند. سؤال اساسی برای جامعه ما با ویژگیهای انقلابی، اسلامی و آرمانی این است که این رسانه با این گستره نفوذ تا چه میزان میتواند به «دانشگاه» تبدیل شود؟ این رسانه چگونه میتواند ایمان و اعتقاد دینی را در جامعه تقویت کند. در عین حال در شرایط جهانی شد؛ ارتباطات با وجود رسانههای رقیب خارجی مخاطب خود را حفظ و مصون کند؟ در واقع از یک طرف واقعیتها و چارچوبهای این رسانه و تاریخچه استفاده از آن در غرب پیش روی ماست که دو عنصر «سکس و خشونت » که منافی فرهنگی دینی ماست. در آن پررنگ است و از یک طرف عرصهای برای تبلیغ دینی فراهم کرده است. نگاه و توقع بزرگان و رهبران دینی – سیاسی ما به این رسانه نیز آرمانگرایانه است و ما باید در این سیر حرکت کنیم. حضرت امام بارها رادیو، تلویزیون را «حساسترین دستگاه کشور» خوانده و فرمودهاند: «اصلاح آن اصلاح جامعه و فساد اگر در این دستگاهها واقع بشود فساد جامعه است» در جای دیگری رسالت این رسانه را دانشگاه گونه توصیف میکنند و میفرمایند «صدا و سیما یک دانشگاه عمومی است، یعنی دانشگاهی است که در تمام سطح کشور گسترده است». به صورت فشرده میتوان شرایط جامعه و انتظار ما از این رسانه و وضعیت دنیای امروز را در چند بخش به شرح زیر بیان کرد:
۱. گفتمان امام یک گفتمان آرمانگرایانه و مبتنی بر آموزههای دینی است و نشان میدهد که وضع موجود نامطلوب است و با مشخص کردن هدف و نقطه مطلوب، کارکنان این دستگاه را به حرکت در مسیر تحقق آن فرا میخواند ۲. تکوین و تکامل وسایل ارتباط جمعی عمدتاً در غرب صورت گرفته است. ۳. این وسایل ابتدا به همان صورت و با همان نگاه به کشور ما وارد شده و طی حکومت پهلوی دوم توسعه و گسترش یافت و به علت ایدئولوژی حاکم بر اذهان دولتمردان رژیم پهلوی در جهت تخریب فرهنگ اسلامی – سنتی جامعه حرکت کرد. در نتیجه، تجربه حرکت در مسیر دانشگاه شده آن بسیار کم و آن هم در طول سالهای بعد از انقلاب است. ۴. تلویزیون در غرب تولیدکننده خستگیناپذیر گفتمانهای شنیداری دیداری است که در قالب یک صنعت بر محور حداکثر ساختن سود اقتصادی و افزایش کمی مخاطب حرکت میکند. در نتیجه این رسانه ابزار اصلی توسعه «فرهنگ مصرفی» است و بر محور «خواستها» (Wishes) حرکت میکند. ۵. وسایل ارتباط جمعی و از جمله تلویزیون به مدد ماهواره فاصلههای زمانی و مکانی برای انتقال تصاویر، اخبار و اطلاعات را کاهش دادهاند. و در نتیجه آن، تأثیرپذیری جامعه داخلی از مؤلفههای خارجی افزایش یافته است و دسترسی مخاطب به «تولیدات رقیب» نیز از کنترل دولتها خارج شده است. ۶. جامعه ایرانی در شرایط کنونی چند ویژگی عمده دارد: اولاً از میانگین سنی پایینی برخوردار است و به اصطلاح «جوانی جمعیت» عوارض و نتایجی را در بردارد، از جمله تنوع طلبی تحرک و انرژی بالا، آرمانگرایی آتشین و عجولانه، جذابیت زیاد هنر و ورزش در این دوره سنی، بالا بودن میزان خطرپذیری و تجربه پذیری جوان و در نتیجه خطر احتمالی انحرافات اخلاقی، دینی و… ثانیاً چنین جمعیت جوانی نیازهای معقول «شغل، مسکن، ازدواج و تحصیل علم» را دارد که با توجه به توان واقعی مدیریتی و اقتصادی و شرایط بینالمللی، دولت همیشه در فراهم کردن این امکانات از نیازها عقبتر حرکت میکند. این موضوع خود باعث افزایش نارضایتی، سرخوردگی و بالا رفتن سن ازدواج میشود که خود تبعات فرهنگی – اخلاقی بسیاری دارد مانند اقتصادی شدن روابط اجتماعی و فردگرائی منفی و کاهش اعتماد عمومی جامعه نسبت به دستگاههای دولتی از جمله رسانهها. ۷. رسانههای داخلی با توجه به قدرت ماهوارهها و پیشرفتهای سریع تکنولوژی ارتباطی همواره در معرض رقابت با رسانههای خارجی هستند که عمدتاً باما از نظر فرهنگی ناهمگون و از نظر سیاسی مخالفند.
توجه به این هفت نکته ما را به این نتیجه حیاتی میرساند که نقد صدا و سیما ضروری است و طبیعتاً بهترین معیار برای نقد هم دیدگاههای امام و رهبر انقلاب است.
این انتقادات را میتوان در چند عنوان کلی دستهبندی کرد:
الف) نقد ساختاری
به این معنا که در صدا و سیما پس از توسعه کمی که در نتیجه مباحث تهاجم فرهنگی و گسترش شبکههای ملی و استانی به وجود آمد، سمتهای مدیریتی و مشاغل زیادی ایجاد شد که بعضاً با مسؤولیتهای متداخل و موازی فعالیت میکنند و این مسأله، هم باعث تعدد مراکز تصمیمگیری و تضعیف برنامهریزی میشود و هم در اجرا مشکلساز میشود، در این مسیر باید کارشناسانه بحث کرد و مجموعه را با هدف «کارآمدی» تعدیل نیرو و ساختار کرد. یکی از عوارض مهم این مشکل آن است که در پرتو گستردگی سمتهای سازمانی رسم شده مسئولان و مدیران کل سیاسی پس از تغییر و تحولات سیاسی جامعه به صدا و سیما منتقل میشوند؛ بدون آنکه حداقل تخصص لازم و توانایی این افراد در نظر گرفته شود. صدا و سیما باید نهادی مثل وزارت خارجه، وزارت اطلاعات و… تلقی شود که اولاً موقعیت آن در تبلیغ و ارائه چهره نظام و اقناع مردم و انتقال متقابل دیدگاههای مردم و مسئولان حساس است ثانیاً حسن نیت و خوب بودن آدمها اگر چه شرط لازم است، کفایت نمیکند و حسن تدبیر بسیار مهم است باید سلسله مراتبی سازمانی متناسب با تعهد و تخصص و تجربیات سالها در این نهاد تعریف شود نه اینکه شاهد مدیریت ژلهای باشیم انعکاس تعداد انتخابها و تغییرها در این سازمان در هفتهنامه داخلی آن گواه این مدعاست. اساساً هر گونه موازی کاری و زیادی نیرو اولاً منجر به تضعیف نظارت و برنامهریزی شده ثانیاً برنامههای ضعیف روی آنتن میروند و ثالثاً خود مجموعه نیروها نیز استحاله فرهنگی میشوند و کیفیت کار آنها پائین میآید و از طرفی هم مخاطبان را فراری میدهند.
ب: نقد تخصصی:
صدا و سیما از آنجا که آثار بسیار متنوع تولید و پخش میکند باید به نقد تخصصی بیشتر توجه کند. در این نوع از نقد صدا و سیما ابتدا موضوعات تفکیک میشوند (خبر، فیلم، سریال، برنامههای مستند، آموزشی، تفریحی، مسابقات، ورزشی و…) سپس متخصصان، هر حوزه را نقد کرد، این نقدها در هر حوزه اعمال میشود به عنوان مثال در حوزه خبر: ۱) آیا خبرهای پخش شده با اصول علمی حاکم بر بخش اخبار رسانهها مطابقت دارند؟ (نظر کارشناسان) ۲) از حیث مخاطبان بررسی شود که پخش اخبار تا چه میزانی از مقبولیت و نفوذ برخوردار است و ضعفهای آن چیست؟ (مردم) از حیث اهداف عالی اسلامی، اخبار پخش شده تا چه میزان با اولویتها و مؤلفههای دینی همخوانی دارد؟ (کارشناسان). عملیاتی کردن پیشنهادها از مهمترین مراحل اجرایی بهبود کیفیت است که خود کار بسیار دشواری است و باید پس از نقد صورت بگیرد. صدا و سیما باید به یک تقویم رسمی کاری نسبتاً مشخص برسد و ارزیابیها، زمان و نحوه اجرای آن مشخص باشد.
ب) نقد فرهنگی:
بزرگترین انتقاد ممکن به صدا و سیما آن است که «فرهنگ مصرفی» را بشدت تبلیغ میکند، چه از طریق کثرت آگهیها و چه از طریق سریالها و فیلمها که با مؤلفههای زندگی اقتصادی و فرهنگ اسلامی ما ناسازگار است.
در جامعه انقلابی ایران به علت شرایط دشوار جنگ تحمیلی، تحریمهای اقتصادی و دشمنانی که در عرصه بینالمللی دارد باید فرهنگ کار بیشتر، مصرف کمتر، به مخاطب القا شود، برای اینکه وابستگی اقتصادی و فرهنگی به قدرتهای بزرگ را کاهش دهیم نیاز شدیدی به الگوهای اسلامی داریم که متأسفانه عکس آن عمل میشود در اینجا توجه به خطبه ۱۶۰ نهجالبلاغه، نامه ۳۱ و… بسیار مهم است و متأسفانه این رسانه آنها را در عمل نادیده گرفته است. سریالهای ساخته شده در محیطهای مجلل و همیشه از طبقات بالای جامعه مشکل است.
نکته دیگر توسعه فرهنگ انتقاد در سه بخش، روشهای صحیح انتقاد برای اصلاح امور به عنوان یک وظیفه، بالا بردن قدرت تحمل و انتقادپذیری در مسئولان و پیگیری انتقادها تا رسیدن به راه حلهای واقعی برای حل مشکلات است. تلویزیون باید در طرح انتقادی مشکلات روزانه معیشتی مردم جسارت بیشتری داشته باشد و همانند «آینه» عمل کند. جای میزگردهایی با حضور مردم عادی برای مسائل مبتلا به متناسب با شغل آنها، در تلویزیون خالی است
برنامههای انتقادی باید سیاستهای صحیح و کارشناسی شده نظام را در آزادسازی اقتصادی، گران شدن احتمالی یک کالا، با یک تصمیم جدید که احتمال مقاومت مردمی در برابر آن وجود دارد. نکته دیگر در نقد فرهنگی برنامههای دینی است. در برنامههای دینی عمدتاً پیامها مستقیم بیان میشوند، چهرهها شدیداً تکرار میشوند.
ت: سواد رسانهای:
اساساً آشنایی هر چه بیشتر مخاطب با برنامهسازی و مقوله هنر به «مشکلپسند شدن» سلیقه مخاطب میانجامد. به این مقوله «سواد رسانهای» اطلاق میشود بعنوان مثال نگاه یک کارگردان فیلم به سریالها بسیار تخصصیتر و انتقادیتر است و این کارگردان دیرتر تحت تأثیر قرار میگیرد. این مسأله باعث میشود کارگردان در مواجهه با فیلمهای خارجی هم دیرتر اقناع شود و در فیلمهای داخلی هم انتقادی برخورد کند و کیفیت را طلب کند. پخش و گسترش برنامه «سینما ۴» در شبکههای دیگر بسیار مهم است. با توجه به کثرت حضور فیلمهای خارجی در ایران و تأثیرات آن بر اذهان جوانان، هر چه سواد رسانهای جوان بالاتر برود کمتر تحت تأثیر مخرب داخلی و خارجی قرار میگیرد.
ج: تفکیک برنامهریزی و نظارت:
صدا و سیما پس از این سالها باید به یک تقویم مشخصی کاری رسیده باشد به عنوان مثال ما در ماه مبارک رمضان چند سریال نیاز داریم و در شبهای عید نوروز چه برنامههایی و نویسندگان، فیلمنامه نویسان، برنامهسازان و تهیهکنندگان ملزم باشند از تاریخ خاصی فعالیت کنند تا فرصت کافی برای ممیزی، نقد و ارائه پیشنهاد در برنامهسازی باشد. در صدا و سیما باید تفکیک منطقی «برنامهریزی، برنامهسازی ، اجرا و نظارت» صورت گیرد. متأسفانه توسعه کمی باعث شده صدا و سیما چاه ویلی شود که همیشه مدیران برای پر کردن آنتن عجولانه تحت فشار باشند و دچار روزمرگی و لحظه مرگی شوند. بنابراین نتیجه این مسأله توجه صرفاً به کمیت و سیطره تهیهکنندگان و کنترلکنندگان بر این چاه ویل شده است. تهیهکننده با توجه به نیاز آنتن و توسعه کمی و محظورات مدیران در برنامه آب میبندد به عنوان مثال سرعت تکلم و عکسالعملها در سریالهای تلویزیونی از سرعت تکلم مردم عادی کمتر است و این بخاطر پر کردن ساعتها و رساندن مجموعه به تعداد قسمتهای قرارداد دلبسته شده است که خود توهین به مخاطب بوده و آفتهای فراوانی بهمراه خواهد داشت. کنترل کننده هم فقط خط قرمزها را چک میکند و کاری به محتوا و کیفیت تولید ندارد. هر جا نظارت علمی، دقیق و سازنده باشد مشکلات حل میشود.
ح: رابطه مردم و مسئولان:
صدا و سیما باید واسطه انتقال انتقادات مردم به مسوولان و واسطه انتقال برنامهها، توجیهات و نظرات مسؤولان به مردم باشد. توجه صدا و سیما به فرمان ۸ مادهای امام (ره) و همینطور فرمان مقام معظم رهبری در باب مسؤولان بسیار مقبولیت ساز است. ولی متأسفانه تنها برنامههایی کلیشهای در این حوزه استفاده میشود که شبه از سر باز کردن مسئولیت را به اذهان متبادر میکند.